انجمن گروه آشیانه
Would you like to react to this message? Create an account in a few clicks or log in to continue.

انجمن گروه آشیانه

انجمن گروه آشیانه
 
Home:معرفی کوتاهLatest imagesSearchRegisterLog in
 انجمن گروه آشیانه به شما خوش آمد می گوید

 

 كارو

Go down 
AuthorMessage
Admin
Admin
Admin


Posts : 576
Join date : 2012-02-25

كارو Empty
PostSubject: كارو   كارو EmptySun Feb 26, 2012 6:41 pm

 بس کن جنایت را ! خدایا خالقا!
بس کن تو ظلمت را
تو در قرآن جاویدت هزاران وعده دادی
تو خود گفتی که نا مردمان بهشت را نمیبینند
ولی من با دو چشم خویشتن دیدم
که نا مردمان ز خون پاک مردانت هزاران کاخ میسازند
خدایا ! خالقا ! بس کن جنایت را
بس کن تو ظلمت را

تو خود گفتی اگر اهرمن شهوت
بر انسان حکم فرماید تو او را با صلیب عصیانت
مصلوب خواهی کرد
ولی من با دو چشم خویشتن دیدم
پدر با نورسته خویش گرم میگیرد
برادر شبانگاهان مستانه از آغوش خواهر کام میگیرد
نگاه شهوت انگیز پسر دزدانه بر اندام مادر می لرزد
قدم ها در بستر فحشا می لغزد

 ! خدایا خالقابس کن جنایت را!
بس کن تو ظلمت را
تو خود سلطان تبعیضی
تو خود فتنه انگیزی
اگر در روز خلقت مست نمیکردی
یکی را همچون من بدبخت یکی را بی دلیل آقا نمیکردی
جهانی را اینچنین غوغا نمیکردی

هرگز این سازها شادم نمیسازد
دگر آهم نمیگیرد
دگر بنگ باده و تریاک آرام نمیسازد

اگر حق است زدم زیر خدایی....!!!
! بس کن جنایت را
بس کن تو ظلمت را
خداوندا تو می گفتی زنا زشت است و من دانم که عیسی زاده طبع زنا زاد خداوندیست.
خدایا ! خالقا ! بس کن جنایت را
بس کن تو ظلمت را
زین سپس با دگران عشق و صفا خواهم کرد همچو تو یکسره من ترک وفا خواهم کرد
زین سپس جای وفا چو تو جفا خواهم کرد ترک سجاده و تسبیح و َردا خواهم کرد
گذر از کوی تو چون باد صبا خواهم کرد
هرگز این گوش من از تو سخن حق نشنید مردمان گوش به افسانهَ زاهد ندهید
داده از پند به من پیر خرابات نوید کز تو ای عهد شکن این دل دیوانه رمید
شِکوه زآین بدت پیش خدا خواهم کرد
درس حکمت همه را خواندم و دیدم به عیان بهر هر درد دوایی است دواها پنهان
نسخهَ درد من این بادهَ ناب است بدان کز طبیبان جفا جوی نگرفتم درمان
زخم دل را میِ ناب دوا خواهم کرد
من که هم می خورم و دُردی آن پادشهم بهتر آنست که اِمشب به همانجا بروم

سر خود بر در خُمخانهَ آن شاه نهم آنقدر باده خورم تا زغم آزاد شوم
دست از دامن طناز رها خواهم کرد
خواهم از شیخ کشی شهره این شهر شوم شیخ و ملاء و مُریدان همه را قهر شوم
بر مذاق همه شیخان دغل زهر شوم گر که روزی زقضا حاکم این شهر شوم
خون صد شیخ به یک مست روا خواهم کرد
زکم و بیش و بسیار بگیرم از شیخ وجه اندوخته و دینار بگیرم از شیخ
آنقدر جامه و دستار بگیرم از شیخ باج میخانهَ اَمرار بگیرم از شیخ
وسط کعبه دو میخانه بنا خواهم کرد
وقف سازم دو سه میخانهَ با نام و نشان وَندَر آنجا دو سه ساقی به مهروی عیان
تا نمایند همه را واقف ز اسرار جهان گِرد هر چرخ به من مهلتی ای باده خواران
کف این میکده ها را زعبا خواهم کرد
هر که این نظم سرود خرٌم و دلشاد بُود خانهَ ذوقی و گوینده اش آباد بُود
انتقادی نبود هر سخن آزاد بُود تا قلم در کف من تیشهَ فرهاد بُود
تا ابد در دل این کوه صدا خواهم کرد
Back to top Go down
https://ashiyane.ace.st
Admin
Admin
Admin


Posts : 576
Join date : 2012-02-25

كارو Empty
PostSubject: Re: كارو   كارو EmptySun Feb 26, 2012 6:42 pm

خداوندا اگر روزی تو از عرشت به زیر آیی لباس فقر پوشی
غرورت را برای نان بریزی پای نامردان
زمین وآسمان را کفر می گویی نمی گویی؟
اگر با مردم آمیزی شتابان در پی روزی
زپیشانی عرق ریزی شب آزرده خسته تهی دست و زبان بسته
به سوی خانه آیی زمین وآسمان را کفر میگویی نمی گویی؟
اگر در ظهر تابستان گرما خیز
در کنار دیواری تن خود را به دست خاک بسپاری وقدری آنطرف تر
خانه های مرمرین را روبرو بینی
دستانت برای سکه ای این سو آنسو در گذر باشد
که شاید رهگذاری از درونت با خبر باشد
زمین وآسمان را کفر می گویی نمی گویی؟
اگر روزی بشر گردی  زحال ما خبر گردی پشیمان میشوی از قصه خلقت از این بودن از این بدعت
___________________________________________________

 
Back to top Go down
https://ashiyane.ace.st
Admin
Admin
Admin


Posts : 576
Join date : 2012-02-25

كارو Empty
PostSubject: Re: كارو   كارو EmptySun Feb 26, 2012 6:43 pm

خدایا کفر میگویم پریشانم پریشانم
چه می خواهی تو از جانم نمی دانم نمیدانم
مرا بی آن که خود خواهم اسیر زندگی کردی
تو مسوولی خداوندا به این اغاز وپایانم
من آن بازیچه ای هستم که می رقصم به هر سازت
تو می خندی از آن اول به این چشمان گریانم
نه در مسجد نه میخانه نه در دیری نه در کعبه
من آن بیدم که می لرزم دگر بر مرگ پایانم
خدایی نا خدایی هرچه هستی غافلی یارب
که من آن کشتی بشکسته ای در کام طوفانم
تویی قادر تویی مطلق نسوزان خشک وتر
..
Back to top Go down
https://ashiyane.ace.st
Admin
Admin
Admin


Posts : 576
Join date : 2012-02-25

كارو Empty
PostSubject: Re: كارو   كارو EmptySun Feb 26, 2012 6:44 pm

_________________________________________________
 خداوندا
اگر روزی تو از عرشت , به زیر آیی , لباس فقر بر پوشی
غرورت را برای , لقمه ای نان بریزی , زیر پای مردمان پست و لاایمان
زمین و آسمان را کفر می گویی.نمی گویی؟
خداوندا
اگر در ظهر گرماخیز تابستان , لبان تشنه ات بر کاسه روئین قیراندوی بگذاری
تن خود را به زیر سایه ی دیوار دست خواب بسپاری
و قدری آنطرف تر خانه های مرمرین دیوار بینی
دستانت برای سکه ای , این سو و آن سو در گذر باشد
که شاید رهگذاری , از درونت با خبر باشد
زمین و آسمان را کفر می گویی ,نمیگویی؟
خداوندا
اگر روزی گذر کردی , زحال ما خبر کردی و
با چشمان خود نامردی ها را نظر کردی
پشیمان میشوی از قصه ی خلقت
از این بودن
زمین و آسمان را کفر می گویی , نمی گویی؟
Back to top Go down
https://ashiyane.ace.st
Admin
Admin
Admin


Posts : 576
Join date : 2012-02-25

كارو Empty
PostSubject: Re: كارو   كارو EmptySun Feb 26, 2012 6:46 pm

آتش شهوت..
پدر آنشب اگر خوش خلوتی پیدا نمی کردی. تو ای مادر اگر شوخ چشمی ها نمی کردی تو هم ای آتش شهوت شرر بر پا نمی کردی کنون من هم به دنیا بی نشان بودم
پدر آنشب خیانت کرده ای شاید نمی دانی. به دنیایم هدایت کرده ای شاید نمی دانی از این بابت جنایت کرده ای شاید نمی دانی
___________________________________________________________

(کفرنامه)

خداوندا تو کیستی؟

کیستی ای موج کف آلود و سیل عبوس بی توقف؟

که هزاران من گنگ، از عطش نور شدن در راه تو خاکستر شدیم

ببین دستانی را که هنوز تشنه کا م و تاریک بازیچه ی فریب تو هستند

و بخوان چشمانی را که خاکسترنشین اشک انتظار آغوش تو شدند

گوش کنید ای شمایان،کدامین خدای وسعت عشق سپیدتان را می بوید؟

خدای فاصله ها ؟ خدای شکست ها؟

خدایی که خود آفریدگار احساس و رنگ است اما مرگ ما هی ها و پرپر شدن  پروانه ها را به سادگی  می پذیرد        

دیگر   از بوی نحس  نفرین تو نمی ترسم

و روح زخم خورده ام را از قفس(بایدها و نبایدهای)تو می رهانم

به راستی از تو و وعده های بی چراغ تو نفرت می کنم

شب است و ماه می رقصد ستاره نور می پاشد

نسیم پونه ها عطر شقایق ها

ز لبهای هوس آلود زنبق بوسه می گیرد

خداوندا تو در قرآن جاویدت به انسان وعده دادی

تو می گفتی که نامردان بهشتت را نمیبینند

من اما دیده ام نامرد نامردی

که با خون رگ مردان عالم کاخ می سازد

تو می گفتی اگر

اهریمن شهوت بر انسان حکمفرما شد

من آنرا با صلیب خشم خود مصلوب می سازم

من اما دیده ام چشمان شهوت ناک فرزندی‌

که بر اندام لخت مادرش دزدانه می پایید

تو بر لعن و نفرینت

اگر مردانگی اینست

به نامردی نامردان قسم نامرد نامردم

اگر دستی به قرآنت بیالایم

                                                  (کارو)
_______________________________________________________________________

راز آفرینش



خدایا چرا ما را آفریدی؟

 

می خواهم در لذت و شادی و رضایت زندگی کنید.

می خواهم دست مهر و محبت بر سرتان بکشم.

می خواهم سر به دامان من بگذارید و گریه کنید تا به آرامش برسید.

می خواهم با غرور  شمارا به فرشتگان نشان دهم و به آفرینشتان افتخار کنم.

می خواهم خنده هایتان را از ته دل بشنوم.

می خواهم برایم گریه کنید تا بخندانمتان.

می خواهم از من بخواهید تا به شما بدهم.

می خواهم همگی برایم آواز بخوانید.

می خواهم همگی مرا در آغوش بگیرید.

می خواهم همگی مرا تماشا کنید.

می خواهم فقط به یاد من باشید و فقط مرا صدا بزنید.

 من یگانه کسی هستم که شمارا آفریده
Back to top Go down
https://ashiyane.ace.st
Admin
Admin
Admin


Posts : 576
Join date : 2012-02-25

كارو Empty
PostSubject: Re: كارو   كارو EmptySun Feb 26, 2012 6:48 pm

دگر فریاد ها در سینه ی تنگم نمی گنجد

دگر از فرط می نوشی میم مستی نمی بخشد

دگر حشیش و گرس و بنگ آرامم نمی سازد

باری بدن اندوه و خرامان است

دلم خواهد که فریاد رعد آسا زنم

فریاد بر گویم خدایی نیست!

خدایی که فغان و ناله هایم در دل او بی اثر باشد

خدا نیست

خدا هیچ است!

خدا پوچ است!

... خدا جسمی است بی معنی!

"خدا یک لفظ شیرین است"

من اینک ناله ی نی را خدا خوانم

من آن پیمانه ی می را خدا خوانم

خدای من حشیش و گرس و بنگ می باشد

خدای من شراب خون رنگ می باشد

شما ای مولیانی که می گویید خدا هست؟!

و برای او صفتهای توانا هم روا دارید!

بگویید پس بفهمم

چرا اشک مرا هرگز نمی بیند؟

چرا ناله های قلب مرا هرگز نمی شنود؟

"عجب بی پرده امشب من سخن گفتم؟!!!!"

خداوندا...

اگر در نعشه ی افیون از من مست گناهی سر زد ببخشیدم

ولی نه؟!

چرا من روسیه باشم؟

چرا غلاده ی تهمت مرا در گردن آویزد؟

شب است و ماه میتابد

ستاره نقره می باشد

و گنجشک بر لبان هوس انگیز زنبق می زند بوسه

من اما سرد و خاموشم

خداوندا...

تو در قرآن جاویدت هزاران وعده ها دادی

تو می گفتی که نامردان بهشت را نمی بینند

ولی من دیده ام

که نامردان به از مردان

((از خون جوانها،کاخها ساختند))!

تو میگفتی اگر اهریمن شهوت

بر انسان حکم فرماید

من او را با صلیب خویش مصلوب خواهم کرد!

ولی من دیده ام

چشمان شهوت ران فرزندی

که بر اندام لخت مادرش دزدانه می لغزید!

پس...قولت!

اگر مردانگی این است

به نامردی نامردان قسم

نامرد نامردم اگر دستی به قرآنت بیالایم
+

 



کارو
 همانا پدر!خداوند گار آتش! که سرشتت ازآتش سوزان است نگهبانان دوزخت را امر فرما که درهای عذاب ابدی را بر روی گناهکار ترین گناه کاران، ارباب فتنه و تبعیض و تمامی فریب خوردگان پیامبران دروغینش بگشایند.که اکنون زمان پیروزی فرزندانت است.... همانطور که وعده داده بودی
کفرنامه

در تمام دشت نیست یک فریاد....
ای خدوندان ظلمت شاد! از بهشت گندتان٬ ما را جاودانه بی نصیبی باد!
باد تا فانوس شیطان را بر آویزم در رواق هر شکنجه گاه این فردوس ظلم آئین!
باد تا شب های افسوس مایه تان را٬ من به فروغ صد هزاران آفتاب جاودانی تر کنم نفرین! احمد شاملو




خدایم آه خدایم صدایت میزنم بشنو صدایم از زبان کارو فریادت دهم٬ اگرهستی برس به فریادم!
خداوندا! اگر روزی از عرشت به زیر آیی و لباس فقر بپوشی و برای لقمه نانی غرورت را به پای نامردان بشکنی
زمین و آسمانت را کفر میگویی٬ نمیگویی؟
خداوندا اگر در روز گرماگیر تابستانیتن خسته خویش را بر سایه دیواریبه خاک بسپاری اندکی آنطرف تر کاخ های مرمرین بینی
زمین و آسمانت را کفر می گویی٬ نمی گویی؟!
خداوندا اگر با مردم آمیزی شتابان در پی روزیز پیشانی عرق ریزیشب آزرده و دل خسته تهی دست و زبان بستهبسوی خانه باز آیی
زمین و آسمانت را کفر می گویی٬ نمی گویی؟!
خدایا ! خالقا ! بس کن جنایت رابس کن تو ظلمت را
تو در قرآن جاویدت هزاران وعده دادی تو خود گفتی که نا مردمان بهشتت را نمیبینند ولی من با دو چشم خویشتن دیدمکه نا مردمان ز خون پاک مردانت هزاران کاخ میسازند
خدایا ! خالقا ! بس کن جنایت رابس کن تو ظلمت را
تو خود گفتی اگر اهرمن شهوتبر انسان حکم فرماید تو او را با صلیب عصیانت مصلوب خواهی کردولی من با دو چشم خویشتن دیدم پدر با نورسته خویش گرم میگیرد برادر شبانگاهان مستانه از آغوش خواهر کام میگیرد نگاه شهوت انگیز پسر دزدانه بر اندام مادر می لرزد قدم ها در بستر فحشا می لغزد
خدایا ! خالقا ! بس کن جنایت رابس کن تو ظلمت را
تو خود سلطان تبعیضی تو خود فتنه انگیزیاگر در روز خلقت مست نمیکردییکی را همچون من بدبخت یکی را بی دلیل آقا نمیکردیجهانی را اینچنین غوغا نمیکردی هرگز این سازها شادم نمیسازددگر آهم نمیگیرد دگر بنگ و باده و تریاک آرام نمیسازدشب است و ماه میرقصد ستاره نقره می پاشدمن اما در سکوت خلوتت آهسته میگریم اگر حق است زدم زیر خدایی
                                                                                

 
     « کارو»
Back to top Go down
https://ashiyane.ace.st
Admin
Admin
Admin


Posts : 576
Join date : 2012-02-25

كارو Empty
PostSubject: Re: كارو   كارو EmptySun Feb 26, 2012 6:49 pm

شبی مست رفتم اندر ویرانه ای
ناگهان چشمم بیافتاد اندر خانه ای نرم نرمک پیش رفتم
در کنار پنجره تا که دیدم صحنه ی دیوانه ای
پیرمردی کور و فلج درگوشه ای
مادری مات و پریشان همچنان پروانه ای
پسرک از سوز سرما میزند دندان به هم
دختری مشغول عیش و نوش با بیگانه ای
پس از ان سوگند خوردم مست نروم بر در خانه ای
تا که بینم دختری عفت فروشد بهر نان خانه ای
Back to top Go down
https://ashiyane.ace.st
Admin
Admin
Admin


Posts : 576
Join date : 2012-02-25

كارو Empty
PostSubject: Re: كارو   كارو EmptyTue Sep 10, 2013 7:51 am

شبی در حال مستی تکیه بر جای خدا کردم
در آن یک شب خدایا من عجایب کارها کردم


جهان را روی هم کوبیدم از نو ساختم گیتی
ز خاک عالم کهنه جهانی نو بنا کردم


کشیدم بر زمین از عرش، دنیادار سابق را
سخن واضح تر و بهتر بگویم کودتا کردم


خدا را بنده ی خود کرده خود گشتم خدای او
خدایی با تسلط هم به ارض و هم سما کردم


میان آب شستم سهر به سهر برنامه پیشین
هر آن چیزی که از اول بود نابود و فنا کردم


نمودم هم بهشت و هم جهنم هردو را معدوم
کشیدم پیش نقد و نسیه، بازی را رها کردم


نمازو روزه را تعطیل کردم، کعبه را بستم
حساب بندگی را از ریاکاری جدا کردم


امام و قطب و پیغمبر نکردم در جهان منصوب
خدایی بر زمین و بر زمان بی کدخدا کردم


نکردم خلق ، ملا و فقید و زاهد و صوفی
نه تعیین بهر مردم مقتدا و پیشوا کردم


شدم خود عهده دار پیشوایی در همه عالم
به تیپا پیشوایان را به دور از پیش پا کردم


بدون اسقف و پاپ و کشیش و مفتی اعظم
خلایق را به امر حق شناسی آشنا کردم


نه آوردم به دنیا روضه خوان و مرشد و رمال
نه کس را مفتخور و هرزه و لات و گدا کردم


نمودم خلق را آسوده از شر ریاکاران
به قدرت در جهان خلع ید از اهل ریا کردم


ندادم فرصت مردم فریبی بر عباپوشان
نخواهم گفت آن کاری که با اهل ریا کردم


به جای مردم نادان نمودم خلق گاو و خر
میان خلق آنان را پی خدمت رها کردم


مقدر داشتم خالی ز منت، رزق مردم را
نه شرطی در نماز و روزه و ذکر و دعا کردم


نکردم پشت سر هم بندگان لخت و عور ایجاد
به مشتی بندگان آْبرومند اکتفا کردم


هر آنکس را که میدانستم از اول بود فاسد
نکردم خلق و عالم را بری از هر جفا کردم


به جای جنس تازی آفریدم مردم دل پاک
قلوب مردمان را مرکز مهر ووفا کردم


سری داشت کو بر سر فکر استثمار کوبیدم
دگر قانون استثمار را زیر پا کردم


رجال خائن و مزدور را در آتش افکندم
سپس خاکستر اجسادشان را بر هوا کردم


نه جمعی را برون از حد بدادم ثروت و مکنت
نه جمعی را به درد بی نوایی مبتلا کردم


نه یک بی آبرویی را هزار گنج بخشیدم
نه بر یک آبرومندی دوصد ظلم و جفا کردم


نکردم هیچ فردی را قرین محنت و خواری
گرفتاران محنت را رها از تنگنا کردم


به جای آنکه مردم گذارم در غم و ذلت
گره از کارهای مردم غم دیده وا کردم


به جای آنکه بخشم خلق را امراض گوناگون
به الطاف خدایی درد مردم را دوا کردم


جهانی ساختم پر عدل و داد و خالی از تبعیض
تمام بندگان خویش را از خود رضا کردم


نگویندم که تاریکی به کفشت هست از اول
نکردم خلق شیطان را عجب کاری به جا کردم


چو میدانستم از اول که در آخر چه خواهد شد
نشستم فکر کار انتها را ابتدا کردم


نکردم اشتباهی چون خدای فعلی عالم
خلاصه هرچه کردم خدمت و مهر و صفا کردم


زمن سر زد هزاران کار دیگر تا سحر لیکن
چو از خود بی خود بودم ندانسته چه ها کردم


سحر چون گشت از مستی شدم هوشیار
خدایا در پناه می جسارت بر خدا کردم


شدم بار دگر یک بنده درگاه او گفتم
خداوندا نفهمیدم خطا کردم ....






برچسب‌ها: کاروکفرنامهکفرنامه کارو
Back to top Go down
https://ashiyane.ace.st
Admin
Admin
Admin


Posts : 576
Join date : 2012-02-25

كارو Empty
PostSubject: Re: كارو   كارو EmptyTue Sep 10, 2013 7:55 am


18 جولای 2007 ، کارو یا همان کاراپِت دِردِریان ، در آســایشگاهی به نام "دهــکده ی مریم" در دل کَلیفورنیای آمریکا جان ســپرد . پیکرش را 7 روز در ســردخانه نگهداشــتند و چهارشــنبه بیست و پنجم جولای در گورستان "گلندل" به خاک ســپردند. 


كارو 2


شهرت کارو برای نسل من و نسلهای پیش از من بیشتر به واسطه ی برادری او با ویگن خواننده ی ارمنی و همیشه دوست داشتنی ما ایرانیان است . اما زمانی هم بوده است که پیش از نامی شدن "ویگن" ، "کارو" در عرصه ی ادبیات نامی بوده است . زمانی که با نوشتن شعرهای نیمایی و نوشته های ادبی ، مردم با نام شاعر و نویسنده ای جوان به نام کارو آشنا شدند . نخستین کتاب او "شکست سکوت" در پاییز 1334 به چاپ می رسد و این کتاب آغازی است برای شهرت کارو . . . در زیر شعری از او آورده شده:

بهای نان



دوش مست و بی‌خبر بگذشتم از ویرانه‌ای

در سیاهی شب، چشم مستم خیره شد بر خانه‌ای

چون نگه کردم درون خانه از آن پنجره

صحنه‌ای دیدم که قلبم سوخت چون جانانه‌ای

کودکی از سوز سرما می زند دندان به هم

مردکی کور و فلج افتاده‌ای در یک گوشه‌ای

دختری مشغول عیش و نوش با بیگانه‌ای

مادری مات و پریشان مانده چون دیوانه‌ای

چون که فارغ گشت از عیش و نوش آن مرد پلید

قصد رفتن کرد با حالت جانانه‌ای

دست در جیب کرد و زآن همه پول درشت

داد به دختر زآن همه پول درشت چند دانه‌ای

بر خودم لعنت فرستادم که هر شب تا سحر

می‌روم مست و شتابان سوی هر میخانه‌ای

من در این میخانه، آن دختر ز فقر

می‌فروشد عصمتش را بهر نان خانه‌ای



Back to top Go down
https://ashiyane.ace.st
 
كارو
Back to top 
Page 1 of 1
 Similar topics
-
» زندكي نامه كارو

Permissions in this forum:You cannot reply to topics in this forum
انجمن گروه آشیانه :: بخش:شعر-
Jump to: