Admin Admin
Posts : 576 Join date : 2012-02-25
| Subject: خرابههاى پاسارگاد Tue Feb 28, 2012 9:23 pm | |
| سكو:
ترتيبى كه من در اينجا پيروى خواهم كرد اين است كه ابتدا وضع خرابههائى را كه هنوز در جلگه پلوار باقى است تعريف كنم. سپس نظرياتى را كه راجع به شناسائى آثار پاسارگاد باستانى بوده است و يا ممكن است در آينده اظهار شود بررسى نمايم. خرابهها به شش دسته جداگانه تقسيم مىشود و نويسندگانى كه شخصا به محل نرفتهاند موضع و وجه ارتباط بين آنها را درست عنوان نكردهاند. مسافرانى كه از طرف شمال وارد مىشوند به اول قسمتى كه مىرسند بناى سنگى بزرگى است كه در سمت چپ جاده به فاصله 300 ياردى آن بر تپهاى ساخته شده است و به صفه تخت سليمان معروف مىباشد و اين عنوانى است كه ايرانيان به هر پادشاه عالىقدر ناشناخته قرون گذشته نسبت مىدهند. اين بنا شامل ايوانى متوازى الاضلاع است كه در دو طرف طاقچه و لبهاى دارد كه اندازه آنها به شرح ذيل است: ضلع سمت چپ 72 پا طول دارد، لبه ورودى 54 پا، طاقچه مركزى 168 پا، زاويه خروجى 54، ضلع طرف راست 48 پا و يا روىهمرفته 290 پا و طول جبهه اصلى كه در طرف شمال غربى است به همين اندازه است. ارتفاع آن 2/ 1 38 پا و شامل چهارده رگه سنگى است و تمام بنا از قطعات بزرگ سنگ سفيد شبيه مرمر ساخته شده است كه روى آنرا شيشه- كارى و قدرى برجسته كردهاند كه از فاصلهاى نسبتا دور درست مثل كندههاى بزرگى است كه در ساختمان معبد بيت المقدس ديده مىشود و روزهاى جمعه يهوديان در مراسم ندبه مىبوسند. اين سنگها (كه «پريچ» طول هريك را 14 پا نوشته است) چنان ميزان نصب شدهاند كه ملاطى بين آنها بهكار نرفته است و در لبه بيشتر درزها سوراخهاى بزرگى بىجهت در سنگها كندهاند تا ميلههاى فلزى (شايد از آهن و سرب بود) كه اصلا آنها را با يكديگر مربوط مىساخته خارج كنند. اين حفرهها حالا لانه كبوتران است. بسيارى از اين سنگها در سطح خارجى علامت جالبتوجهى از عمل كارگران دارد و از بيرون قسمت فوقانى سكو و همچنين فقدان پله استنباط مىشود كه بنا ناتمام مانده بوده است. بسيارى از آثار خارجى آن از بين رفته و وضع داخلى بنا كه از سنگ كبود كوه ساختهاند واضحا ديده مىشود و اين نظر ظاهرا مورد اتفاق است كه اين سكو را به قصد پايه قصر يا ايوانى درنظر گرفته بودند، شبيه به آنچه جانشينهاى كوروش در تخت جمشيد كردند | |
|
Admin Admin
Posts : 576 Join date : 2012-02-25
| Subject: Re: خرابههاى پاسارگاد Tue Feb 28, 2012 9:25 pm | |
| وقتىكه در سمت جنوب تا دشت هموار پائين مىرويم خرابه دوم كه در فاصله 300 ياردى واقع است، بناى چهارگوش يك ديوارى است كه عامه آنرا آتشكده مىنامند (اوزلى نوشته است كه اهل آن حدود زندان سليمان مىخوانند) بهنظر من چنين استناد بىدليل و حسابى به هيچوجه درباره اين محل وارد نيست فقط بناى مزبور شباهت مختصرى به برج آتشگاه دارد كه در جلو مقبره سنگى نقش رستم (رجوع شود به فصل آينده) برپاست و درون آن از دود سياه شده است و همين امر باعث اين اظهارنظر سرسرى گرديده است كه آنجا آتشكده زردشتيان بوده، اما راجع به اين فرض و خيال دليلى هم هست كه هيجيك از آن دو بنا آتشگاه نبوده و چنين كارى اصلا دور از امكان مىنموده است. به طبقه بالا با پلهاى از بيرون وارد مىشوند. اين قسمت غير از در، راه يا شكافى با خارج نداشته است و بامى در بالا هست بدون اينكه راهى به آنجا باشد و بام هم محلى براى محراب آتش نداشته چون محدب بوده است. بهعلاوه شكل آتشگاههاى ايرانى كه هنوز باقى است و يا در حجارى و بر سكهها ديده مىشود به كلى تفاوت دارد و اندكى ترديد در ميان است كه هر دو برج بطورىكه در نقش رستم هم ديده مىشود صورت مقبره دارد و براى نگاهدارى تابوتهاى سنگين بوده است. قبرهاى لىسين «1» كه در آسياى صغير پيدا شده بهخصوص مقبره تلمسوس «2» اعتبار اين عقيده را نيك نمودار مىسازد و لزومى هم ندارد كه مثل ديولافوا به اين اظهارنظر عجولانه مبادرت ورزيم كه آرامگاه مرغاب مال كمبوجيه (كبوجيه) پدر كوروش است. راه درگاه كه به قسمت درونى باز مىشود از ديوارى است كه هنوز باقى است و بقيه پلكان هم در پائين آن ديده مىشود. تمام بنا 42 پا و سه اينچ ارتفاع و 23 پا و سه اينچ مكعب است و جرزها از همان قبيل است كه در تخت سليمان هست و بهجاى ملاط با بستها بههم پيوسته است و از همان قسم سوراخهائى- شايد به قصد تزئين- دارد كه در برج نقش رستم ديده مىشود
| |
|
Admin Admin
Posts : 576 Join date : 2012-02-25
| Subject: Re: خرابههاى پاسارگاد Tue Feb 28, 2012 9:26 pm | |
| در همين فاصله به سمت جنوب بناى سومى است كه يك ستون بلند سنگى يا ستونى از سنگهاى تراشيده است ارتفاع آن 18 پا و يك طرفش توخالى است. از قرار معلوم براى بالا بردن وسايل ساختمانى (كه شايد در ساختن ديوارها بهكار رفته است) بوده. در قسمت بيرونى بنا هم در چهار سطر تحتانى از قول كوروش: «ادام كوروش خشايثيا هخامنىشيا» به زبانهاى پارسى و عيلامى و آشورى نقش شده است به اين مضمون: «من كوروش هستم شهريار هخامنشى». بالاى اين ستون بزرگ را طورى ساختهاند تا نور از بام به تالار كه اين جرز جزئى از آن بوده است بتابد.
*******************************************************
باز 300 يارد ديگر در جهت جنوبى، خرابه چهارمى واقع شده است كه شامل ستونى نيمهگرد سنگى به ارتفاع 36 پا و قطر سه پا در زير ستونى است و سرستون ندارد و بر پايه كوچكى سياه در وسط سطحى مستطيل و صاف استوار گشته و ديوارهاى خارجى آن با سه جرز توخالى است شبيه آنچه قبلا اشاره كردم و بر هركدام همان كتيبه در سه زبان است كه تقرير خود كوروش مىشمارند و آن از جمله ستونهاى بىتراش محدودى است كه در ايران هست و بدونشك مىتوان آنرا به دوره قبلى كه سبك معمارى پيشرفت كافى ننموده بود منسوب داشت، برعكس ستونهاى بندبندى دوره بعد كه در استخر و تخت جمشيد ديده مىشود. به علاوه ديوار شامل پايه هشت پهلو و پايه درگاههاى سابق كه بر آن چند پا نقش گرديده كه بدون ترديد شبيه آن در تخت جمشيد هم هست و مربوط به مراسم تشريفاتى است. بواسطه وضع فرضى اين بنا بعضى از نويسندگان اخير به آن كاخ كوروش نام دادهاند.
*******************************************************
باز در مسافتى به سمت جنوب شرقى سكوئى است كه پى قصر يا عمارتى است كه بعضى از زيرستونهاى آن در دو رديف هركدام شش تا هنوز ديده مىشود. در فاصله هشت پائى يكى از اين پايهها جرز سنگى به ارتفاع 11 پا و 7 اينچ هست كه در قسمت فوقانى آن سابقا همان نوشته مباهاتآميز بوده كه اشاره كردهام و در زير تصوير برجستهاى است كه بواسطه دستخوردگى و مرور زمان صورت آن چندان روشن نيست و اين مجسمه معروف بالدار است كه بعضىها آنرا فروهر كوروش (فرهوشى) يا نشانه نبوغ كوروش و بعضىها نيز خود كوروش پنداشتهاند: تصويرى نيمرخ است بزرگتر از اندازه طبيعى و رو به سمت مشرق ايستاده و بر تارك آن پيكر، تاج مرموز جالبتوجهى است كه با تاجهائى كه در حجارىهاى مصرى يافته شده است بىشباهت نيست و سياحان متحيرى آنرا به سه تنگ كه رديف قرار داده باشند با قبههائى در رأس هريك تشبيه كردهاند. اين پيكر در جامه بلندى است كه به تن چسبان است و از گردن تا قوزك پاست. موى سر و ريش حلقهحلقه و به تصاوير قديمى آتن و به جنگاوران ماراتن شباهت دارد. چهار بال بزرگ از شانهها برمىآيد دوتا روبه بالا و دوتا هم به طرف پائين و مجسمه چيزى در دست دارد كه احدى نتوانسته است درست دريابد و فقط آقاى ديولافوا اينطور فرض و خيال كرده است كه مجسمه باريكى است كه تاج دو سر مصرى بر تارك دارد و «اوروس» مقدس است. اكثريت نويسندگان آنرا نبوغ عنايت و حمايت كوروش محسوب داشتهاند و بعضى ديگر كه صحت صورى كتيبه را مناط قرار دادهاند پنداشتهاند كه خود فاتح بزرگ است كه به زيور و پيرايههائى كه از اقوام مغلوب تحصيل شده است آراسته شده است. آقاى پرو «1» مىنويسد مصر تا پادشاهى كبوجيه به تسخير ايران درنيامده بود از اينرو معتقد است كه اين ستون در موقع حيات كوروش نصب نگرديده، بلكه بعد از وفاتش كبوجيه يا داريوش برپا ساختهاند. آقاى سيسيل اسميت در تأييد همين نظريه به اينجانب يادآورى كرده است كه بنابر روايتى زن كوروش مادر كبوجيه مصرى و نامش نيتهتيس بوده كه ظاهرا با نيت ربة النوع «2» (ياNeith ( دختر «آپريس» فرمانرواى آن كشور بىارتباط نيست. اگر اين داستان حقيقت داشته باشد كه هرودوت انكار نموده، ولى خود مصرىها تأييد مىكنند، دليل تعريف و ستايش مصريان را در حجارىهاى خود نسبت به كوروش واضح مىسازد و همچنين يورش به مصر از جانب فرزند او كبوجيه آشكار مىشود.
*******************************************************
خرابه ششمى كه به فاصلهاى نسبتا دور در سمت مغرب واقع گرديده از همه جالبتوجهتر است، زيرا ساختمانى است كه به نظر من باحتمال قوى وقتى تابوت طلائى جنازه كوروش در آنجا قرار داشته و آن شامل دستگاه كوچكى است كه از جرزهاى بزرگ سنگ سفيد ساخته شده با سقفى شبيه آنچه در معابد يونانى است و تمام بر رأس پايهاى است كه هفت پله پىدرپى سنگى دارد و رفتهرفته كه به سقف مىرسد از اندازه آنها نيز كاسته مىشود.
*******************************************************
| |
|