انجمن گروه آشیانه
Would you like to react to this message? Create an account in a few clicks or log in to continue.

انجمن گروه آشیانه

انجمن گروه آشیانه
 
Home:معرفی کوتاهLatest imagesSearchRegisterLog in
 انجمن گروه آشیانه به شما خوش آمد می گوید

 

  هخامنشیان

Go down 
AuthorMessage
Admin
Admin
Admin


Posts : 576
Join date : 2012-02-25

 هخامنشیان	 Empty
PostSubject: هخامنشیان     هخامنشیان	 EmptyTue Feb 28, 2012 9:46 pm


درباره شخصیت ذوالقرنین که در کتابهای آسمانی یهودیان، مسیحیان و مسلمانان از آن سخن به میان آمده، چندگانگی وجود دارد و این که به واقع ذوالقرنین چه کسی است به طور قطعی مشخص نشده‌است. کوروش سردودمان هخامنشی، داریوش بزرگ، خشایارشا، اسکندر مقدونی گزینه‌هایی هستند که جهت پیدا شدن صاحب دو شاخ واقعی درباره آنها بررسی‌هایی انجام شده، اما با توجه به اسناد و مدارک تاریخی و تطبیق آن با آیه‌های قرآن، تورات، و انجیل تنها کوروش بزرگ است که موجه‌ترین دلایل را برای احراز این لقب دارا می‌باشد. شماری از فقهای معاصر شیعه نیز کوروش را ذوالقرنین می‌دانند. آیت الله طباطبایی، آیت الله مکارم شیرازی و آیت الله صانعی از معتقدان این نظر هستند... وصف ذوالقرنین: خداوند به ذوالقرنین قدرتی داد تا بر زمین مسلط شود . او پادشاهی بود که برای فتوحات خود از هر وسیله ای چیزی در اختیار داشت . لشکری بزرگ و مجهز و نیرومند که همه گوش به فرمان او بودند . اراده خداوند بر این قرار گرفته بود که ذوالقرنین فتوحات خود را در زمین گشترش دهد . ذوالقرنین به سمت غرب لشکر کشید . پیروزی های بزرگی به دست آورد .او همچنان به راه خود ادامه داد تا به چشمه آبی گل آلود رسید ، در آن سرزمین قومی کافر زندگی می کردند . ذواقرنین با خود گغت : این آخرین جنگگ و فتح در مغرب زمین است . زیرا خورشید در این چشمه گل آلود غروب می کند . و از خدا خواست تا درباره مردم آن دیار او را راهنمایی کند . خداوند دو راه را در مقابل ذوالقرنین گذاشت تا یکی را انتخاب کند – ای ذوالقرنین اختیار با توست یا عذاب می کنی یا درمیانشان روش نیکویی در پیش می گیری . ذوالقرنین گفت : هرکه ستم ورزد عذابش خواهیم داد ، سپس به سوی پروردگارش باز گردانیده می شود آنگاه او را عذابی سخت خخواهد بود و اما هرکه ایمان آورد و کار شایسته کند پاداشی نیکوتر خواهد داشت و به فرمان خود او را به کاری آسان وا خواهیم داشت ذوالقرنین مدتی را در آنجا اقامت کرد از ظلم و جور جلوگیری نمود و دست ستم دیدگان و بیچارگان را گرفتو از آنها حمایت کرد . هنگامی که عدالت در آن یرزمین حاکم شد و ذوالقرنین خیالش از آن دیار آسوده گشت تصمیم گرفت فتوحاتش را در شرق ادامه دهد . او روز ها و شب ها با لشکریانش به سوی مشرق راه پیمود و به هر دیاری که می رسید آنجا را فتح می کرد و پیش می رفت تا اینکه به آخرین سرزمین در مشرق رسید . در آنجا قومی دید که بی خانه و بی سرپباه زیر آفتاب داغ زندگی می کنند و هیچ نشانه تمدن و آبادانی در آنها نیست . ذواقرنین در آن سرزمین نیز مدتی اقامت کرد و با هوش و تدبیر و امکاناتی که در اختیار داشت به زندگی مردم آن دیار سر و سامان داد. سپس ذوالقرنین مسیرش را به سوی شمال تغییر داد و همچنان به آن سو پیش روی کرد و جنگید و یاغیان و گردنکشان را سرکوب نمود تا به سرزمینی رسید که میان کوه های بلندی قرار داشت و از دو طرف کوه ها سر به آسمان کشیده بودند ، ولی مردم آن دیار به زبان غریبی غریبی سخن می گفتند . در نزدیکی آن قوم ، قوم وحشی ((یاجوج و ماجوج)) زندگی می کردند که جز تباهی وفساد چیزی برای آن قوم نداشتند . ذوالقرنین با سپاه بزرگش به آن دیار رسید و برای سر سامان بخشیدن به زندگی مردم ، رد آنجا اردو زد . مردم از دیدن پادشاهی با آن شوکت وعظمت از او استقبال کردند و از ذوالقرنین تقاضای کمک کردند و با خواهش گفتند : -میان ما و قوم یاجوج و ماجوج سدی برپا کن تا زا تهاجم آنها در اکان باشیم ما نیز اموال خود را در اختیار تو قرار می دهیم و از هیچ کمکی دریغ نمی کنیم . ذوالقرنین که برای آباد کردن زمین از طرف خداوند مامور شده بود اموال آنها را رد کرد و گفت: آنچه خدا در اختیار من گذاشته بهتر است . من از مال شما چیزی نمی خواهم اما به کمک شما رد ساختن سد نیاز دارم . سپس ذوالقرنین فرمان داد : برای من قطعات آهن بیاورید .و به آنها آموخت دل کوه ها را حفر کنند و از آن سنگ آهن استخراج نمایند. مردان تنومند با راهنمایی ذوالقرنین سنگها را ذوب کردند و قطعه های بزرگ آهن ساختند . -آهن ها را میان دو کوه قرار دهید . قطعه های بزرگ آهن تا میانه دو کوه حمل شد و روی هم قرار گرفت . -مس کداخته برایم بیاورید تا روی آن بریزم. آتش بزرگی بر افروختند و مس ها را گداختند . ذوالقرنین به آنها آموخت که چگونه آهن را با مس گداخته به هم وصل کنند. سپس سدی عظیم میان دو کوه ساخته شد که چون دیواری از شهر محافظت می کرد . ذوالقرنین با مشاهده آن سد عظیم شادمانه گفت : -این از رحمت پروردگارمن است . هرگاه فرمان پروردگارم فرا رسد ، آن را در هم می کوبد و به یک سرزمین صاف وهموارتبدیل می کند و وعده پروردگارم حق است . اینک میان قوم یاجوج و ماجوج و آن قوم دیوار بلندی قرار گرفته بود که کسی قادر نبود از آن عبور کند. فتوحات بزرگ ذوالقرنین پایه صلح و عدالت را در زمین پی ریزی کرد.ستمگران سرکوب شدند و ضعیفان به آرامش و امنیت رسیدند .اینک ذوالقرنین پادشاهی بود که بر سراسر عالم حکم می راند. هنگامی که ذوالقرنین از جنگ و فتوحات خود فارغ گشت ، به اندیشه افتاد تا راز های جهان هستی را نیز کشف کند . او از دانشمندان و علما شنیده بود که در زمین مکانی هست که ((ضلمات)) نام دارد و پای کسی به آنجا نرسیده است . ذوالقرنین با سپاهی مجهز راهی آن دیار شد. در این سفر صد ها نفر از علما و دانشمندان با او همراه بودند تا با علم و نشانه هایی که داشتند او را به سرزمین ظلمات هدایت کنند . سپاه ذوالقرنین روز ها و شب های بسیار رها سپردند تا به آنجا رسیدند . سپس ذوالقرنین به تنهایی وارد ضلمات شد و چهل شبانه روز در آن منطقه حرکت کرد ، او در آن مدت عجایبی دید که هوش از سر هر بیننده ای می ربود. پس از چهل شبانه روز با جوانی زیبا و سپیید پوش روبرو شد که دست بر دهان گذاشته بود و به آسمان می نگریست. ذوالقرنین به جوان نزدیک شد . جوان صدای پای ذوالقرنین را شنید و پرسید: تو کیستی؟ ذوالقرنین خودش را معرفی کرد جوان گفت: -ای ذوالقرنین !آیا آنچه در پشت سرت فتح کردی برایت کافی نبود که اینکخود را به من رسانده ای؟ ذوالقرنین پرسید: تو کیستی و چرا دست بر دخانت نهاده ای؟ جوان گفت: من صاحب صور هستم ، روز قیامت نزدیک شده و من منتظر رسیدن فرمان صور از جانب خداوندم . ذوالقرنین آنچه در آن چهل شبتنه روز در سرزمین ضلمات دیده بود فراموش کرد و فکرش متوجه آن جوان شد . جوان سنگی برداشت و به سوی ذوالقرنین انداخت و گفت : -ای ذوالقرنین! این سنگ را بگیر ، اگر سیر شد تو نیز سیر می شوی و اگر گرسنه شد تو نیز گرسنه می گردی. ذوالقرنین سنگ را برداشت ، به آن نگاهی کرد و منتظر ادامه سخنان جوان شد ، اما همانگونه که دست بر دهان خود نهاده بود به آسمان خیره شد و سخنی نگفت . ذوالقرنین پی برد که میان آنها حرفی نمانده و باید بازگردد.سنگ را برداشت و به سوی لشکریانش مراجعت کرد . یارا ن ذوالقرنین پس از مدتی طولانی که در اندوه و نگرانی بسر برده بودند با دیدن ذوالقرنین خنده بر لبانشان نشست و اشک شوق در چشمانشان جوشید. ذوالقرنین آنچه از عجایب و غرایب عالم در سرزمین ظلمات دیده بود برای آنها نقل کرد و سپس دستور داد تا ترازویی برای او آماده کنند . وقتی ترازو را آوردند ذوالقرنین سنگی را که آن جوان زیبا روی به او داده بود در ترازو گذاشت و به علما و دانشمندان گفت : این سنگ را صاحب صور (اسرافیل) به من داد و گفت: اگر این سنگ سیر گردد تو نیز سیر می شوی و اگر گرسنه گردد تو نیز گرسنه می شوی . اینک به من بگویید راز این سنگ چیست و چه پیامی به همراه دارد. سنگ را در ترازو نهادند و سنگی به اندازه آن در کفه دیگر ترازو گذاشتند و با تعجب دیدن که سنگ ذوالقرنین سنگین تر است،سنگ دیگری در کنار سنگ هم وزن قرار دادند و باز سنگ ذوالقرنین سنگینی می کرد . همه به تقلا افتادتد و سنگ های هم وزن آن سنگ را از گوشه و کنار جمع کردند تا کفه ترازو پر شد اما باز هم سنگی که ذوالقرنین از سرزمین ظلمات آورده بود سنگینی می کرد. همه ی علما و حکما در برابر راز عجیب آن سنگ حیران ماندند هیچ کس پاسخی جز تعجب و حیرت نداشت . ذوالقرنین که آنها را در مقابل آن راز عاجز و ناتوان دید به یاد حضرت خضر افتاد . پس به سوی خضر رفت و از او کمک خواست . خضر به او گفت تو از کسانی که آگاهی ندارند سوال می کنی ، من به راز این سنگ آگاهی دارم . خضر ترازو پیش کشید و سنگ ذوالقرنین را در کفه آن گذاشت و سنگی مشابه آن را در کفه دیگر ترازو قرار داد ، این بار نیز نتیجه همان بود و سنگ ذوالقرنین سنگینی می کرد. خضر مقداری خاک روی سنگ ذوالقرنین ریخت کسانی که شاهد آن صحنه بودند از کار خضر شگفت زده شدند و گفتند این چه کاری است ، خضر به جای این که خاکها را روی سنگ مشابه بریزد تا آن کفه سنگین تر شود آنها را به روی سنگ ذوالقرنین می ریزد. ولی هنوز حرفشان تمام نشده بود که کفه ترازویی که سنگ ذوالقرنین در آن قرار داشت و خضر روی آن خاک ریخته بود بالا آمد و ترازو به حد تعادل رسید . ذوالقرنین که همچون دیگران از کار خضر به حیرت افتاده بود گفت: علن راز این موضوع چیست؟ خضر جواب داد : فرمان خداوند در میان بندگانش نافذ و سلطان او بر همه چیز قاهر و غالب و حکمتش بیانگر مشکلات است.خداوند انسانها را به همدیگر مبتلا کند و اکنون من و تو را به همدیگر مبتلا نموده است. ذوالقرنین! این سنگ یک مثال است که صاحب صور(اسرافیل) برای تو گفته است ، در حقیقت منظور صاحب صور این است که کثل انسانها همانند این سنگ است که اگر هزار سنگ دیگر را با او بسنجند بار این سنگین تر است ، ولی وقتی که حاک بر سر آن ریختی ، معتدل می شود و به حال واقعی خود بر می گردد. مثل تو نیز همین گونه است ، خداوند آن همه ملک را در اختیار تو نهاده به آنها راضی نشدی تا اینکه چیزی را طلب کردی که هیچ کس قبل از تو آن را طلب نکرده است و به منطقه ای وارد شدی که هیچ انسانی و جنی به آن وارد نشده است . نصیحت صاحب صور به تو این است که : ((انسانها سیر نمی شوند مگر وقتی که خاک بر سر آن ها ریختی .)) مثال صاحب صور و سخنان حکیمانه خضر چنان بر ذوالقرنین تاثیر گذاشت که او به گریه افتاد : ای خضر راست گفتی صاحب صور برای من این مثل را زد و پس از این پیشروی دیگر فرصتی برای من نخواهد بود که تا باز به پیشروی دیگری دست بزنم. ذوالقرنین از سرزمین ضلمات به سوی ((دومه الجندل)) برگشت و تا آخر عمرش در آنجا ماند و هرگز پس از آن تصمیم به پیشروی نگرفت
Back to top Go down
https://ashiyane.ace.st
Admin
Admin
Admin


Posts : 576
Join date : 2012-02-25

 هخامنشیان	 Empty
PostSubject: Re: هخامنشیان     هخامنشیان	 EmptyTue Feb 28, 2012 9:47 pm

Back to top Go down
https://ashiyane.ace.st
Admin
Admin
Admin


Posts : 576
Join date : 2012-02-25

 هخامنشیان	 Empty
PostSubject: Re: هخامنشیان     هخامنشیان	 EmptyTue Feb 28, 2012 9:49 pm

Back to top Go down
https://ashiyane.ace.st
Admin
Admin
Admin


Posts : 576
Join date : 2012-02-25

 هخامنشیان	 Empty
PostSubject: Re: هخامنشیان     هخامنشیان	 EmptyTue Feb 28, 2012 9:50 pm

Back to top Go down
https://ashiyane.ace.st
 
هخامنشیان
Back to top 
Page 1 of 1

Permissions in this forum:You cannot reply to topics in this forum
انجمن گروه آشیانه :: بخش:تاريخ جهان :: بخش:ایران باستان پیش از اسلام-
Jump to: