کلدانیان در سراسر جهان استاد علم نجوم (ستاره شناسی) میباشند چه که آنان اساس علم را گزارده و مبانی آنرا بالا بردند،آسمان صاف و هوای خشک وافق هموار کلده آنها را باین عمل کمک کرد و از آنرو برای ستارگان رصد قرار داده محل هر ستاره را معین ساختند و برجها ترتیب دادند و برای ماه و آفتاب منزلگاه تعیین کردند،با آلات و افزار ستارهشناسی در چهل و چند قرن پیش گرفتن ماه و آفتاب (خسوف و کسوف) را پیش گوئی نمودند. مردم متمدن قدیم مانند هندیها و یونانیها و مصریها این علم را از کلدانیان گرفتند.
کلدانیان یا بابلیان تا اوایل قرن هشتم قبل از میلاد سلطنت و قدرت داشتند.در آنموقع آشوریان بر آنان مسلط شدند ولی چون دین و زبان آنان با هم شبیه بود،عادات و رسوم اجتماعی کلدانیان تغییری نیافت،اما در قرن پنجم قبل از میلاد ایرانیان بر کلده مسلط شدند،شهرهای آنرا مسخر کردند،خدایان کلده را عوض و بدل نموده با آنان بسختی رفتار کردند و چون این وضع برای مردم کلده قابل تحمل نبود بسیاری از آنان بکشورهای همسایه بخصوص شبه جزیره عربستان پناه بردند،چه که این شبه جزیره از دیر زمانی پناهگاه مهاجرین شام و مصر و عراق بوده است.زیرا زبان مردم آن ممالک بزبان عرب شبیه بود،بعلاوه صحرای سوزان عربستان مهاجرین را از تعقیب دشمنان محفوظ میداشت.
در میان کلدانیان مهاجر عدهای ستاره شناس و کاهن بودند که عربها احکام نجوم و اسامی ستارهها و برجها و منطقهها و منزلگاههای ماه و آفتاب را از آنان آموختند،شاید هم عربها مطالبی راجع باحکام نجوم از هندیها فرا گرفته بودند و یا خود چیزی از آن میدانستند ولی بطور کلی عرب در قسمتستارهشناسی مدیون کلدانیان است و آنرا در اصطلاح خود صابئه میگفتند.گر چه کلدانیان غیر از صابئه (صبیها) هستند بلکه صابئیها شاگردان و جانشینان کلدانیان بشمار میآیند.آن ایام صابئی در عربستان زیاد بود و مانند یهود و نصاری با عربها میزیستند.باری عربها ستاره شناسی و نام ستارهها و اصطلاحات آنرا از کلدانیان گرفتند،گر چه فعلا نام عربی بیشتر ستارهها با نام کلدانی آن تطبیق نمیکند و ممکن استبجهاتی که معلوم نیست این تغییر واقع شده باشد ولی تشابه نام کلدانی و نام عربی هنوز باقی مانده است. مثلا مریخ همان مرداخ کلدانی است که لفظ و معنای او با عربی یکسان میباشد ولی قسمتبیشتر این تشابه لفظی از میان رفته و تشابه معنوی آن برجاست.مثلا زحل در عربی بمعنای بلندی آمده و نام ستاره زحل در کلدانی کاون است که آن کلمه نیز بمعنای بلندی میباشد اما نام برجها در عربی و کلدانی بهمان شباهت لفظی و معنوی سابق باقی است.
و اینک اسامی برجها بعربی و کلدانی:
عربی/کلدانی حمل یا کبش/امرار ثور/ثورا جوزا یا توامان/تامی سرطان/سرطان اسد/اریا سنبله/شبلتا میزان/ماساثا عقرب/عقربا قوس یا رامی/قشتا جدی/کدیا دلو/دولا حوت یا سمکه/نونا/
اسامی منازل ماه و آفتاب مانند اسامی سیارهها در عربی و کلدانی فرق کرده است،اما تعجب در آنست که اصطلاحات و قواعد علم نجوم در زبان عربی و کلدانی غالبا یکسان مانده و همانطور که اعراب جایگاه ماه و آفتاب را منازل شمس و قمر میگویند کلدانیها نیز آنرا منازل شمس و قمر میخوانند و باستثنای یهود و عرب که این اصطلاح را تغییر ندادهاند هر ملت دیگری که علم نجوم را از کلده گرفته این اصطلاح را عوض کرده است.
ستاره شناسی عرب در همه جا بنام است.آنان از دیرگاه سیارهها و برجها را میشناختند و بسیاری از ثوابت را میدانستند و آراء و افکاری در ستارهشناسی داشتند که با آراء و افکار دیگران مخالف بود و نام عربی آن ستارهها گواه بر آن است که از دیر زمانی عرب آن را میشناخته مانند نامهای عربی ذیل که برای ستارهها وضع کردهاند.
بنات نعش کبری-بنات نعش صغری-سما-ظبا-ربع-رابض-عوائد-ذئبین-نثره-فرقد-قدر-راعی (چوپان) -کلب الراعی (سگ چوپان) -اغنام (گوسفندان) -رامح-سماک-عصای ضیاع-اولاد ضیاع-حارس السماء-اظفار-فوارس-کف مخضب (دستحنائی) -خباء-عیوق-عنز-جدیین و غیره.
عربها بر خلاف هندیها منازل قمر را 28 منزل تعیین کردند و هندیها آنرا 27 دانستهاند،چه عربها که مردم بی سوادی بودند از تعیین منازل قمر،شناختن اوضاع و احوال جوی را در چهار فصل میخواستند،بر عکس هندیها که منظور دیگری داشتند و از آنرو اعراب منازل قمر را با کواکب معین کردند،چنانکه بزودی در موضوع انواء (هواشناسی) تفصیل این مطلب را خواهی دانست.
اینک اسامی منازل بیست و هشتگانه قمر در زبان عربی:
ثریا/جبهه/اکلیل/سعد سعود/دبران/زبره/قلب/سعد اخبیه/هقعه/صرفه/شوله/فرغ مقدم/هنعه/عواء/نعایم/فرغ مؤخر/ذراع/سماک/بلده/بطن حوت/نثره/غفر/سعد ذابح/شرطان/طرف/زبانیان/سعد بلع/بطین
عربها منازل قمر را بمناسبت اوضاع محیط و آب و هوای خود از شرطان شروع میکردند.
در آغاز دولت عباسی هواخواهان عرب آنان را برترین ستارهشناسان دنیا میدانستند،از آن جمله ابن قتیبه در کتاب خود موسوم به (تفضیل عرب بر عجم) میگوید:«عربها از هر ملت دیگر باوضاع ستارهها آگاهتر بودند و طلوع و غروب آنرا بهتر از هر کس میشناختند».
با اینکه بیانات فوق را اغراق و مبالغه میدانیم از مفهوم آن برای احاطه عرب بعلم نجوم استدلال میکنیم. این خود شگفتآور نیست که عربها ستارهشناس خوبی بودند،چه که مسافرتها و زندگانی آنان با اوضاع جوی و ستارگان و حرکات آن مربوط بوده است و اگر کسی راجع براه شهری از آنان چیزی میپرسید در پاسخ میگفتند بفلان ستاره و حرکات آن مراجعه کن و یا او را بمسیر بادها حواله میدادند و از حرکات ستارگان و وزش بادها بنقاط مقصود راه میبردند.
مثلا سلیک بن سعد بن قیس بن مکشوح مرادی گفت:بیا تا سرزمین خود را براستی از روی حرکتستارگان برای یکدیگر شرح دهیم و پس از سوگند خوردن که جز راستی چیزی نگویند قیس برای سلیک سرزمین خود را چنین توصیف کرد:
میان وزیدن گاه باد جنوب و صبا حدودی قرار بده و از آنجا تا نقطهای برو که سایه درخت را نشناسی آنگاه چهارم را بپیما تا بریگزار برسی،در آنجا بایست که منزلگاه قبایل من (مراد و فثلم) در آنجاست».
آنگاه سلیک برای سعد گفت:
«میان مطلع ستاره سهیل و دست چپ ستاره جوزا که از افق آسمان بستاره سهیل کشیده شده است،درستبالای چادرهای قبیله من،بنی سعد بن زید بن فاة میباشد»گروهی از اعراب جاهلیتبستاره شناسی معروف بودند که از آنجمله بنی ماریة بن کلب و بنی مرة بن همام شیبانی میباشند