Subject: دل و فریاد های بی جواب ......! Sat Apr 14, 2012 3:32 pm
اه خداوندا چرا ؟چرا؟چرا؟چرا؟چرا؟چرا؟چرا؟و هزاران چرای ؟دیگر چرا برای چی مرا افریدی مگر من بیچاره چه گناهی کردم که باید ناخواسته به این دنیا پا بگذارم اخر چرا ؟ جوابی نداری چرا همیشه سکوت میکنی چرا منی که نمیحواهم زندگی کنم را به این دنیایی اوردی که اولو اخرش معلوم نیست میخواهم بدانم چرا ؟ چرا؟ پس چرا فریاد مرا نمیشنوی ؟ نمیدانم میگویند کارهای تو حکمتی دارد اما.............؟ کدام حکمت ؟ من که حکمتی نمیبینم! . . . . راست میگویند که تو همیشه هواست به بندگانت هست !؟ اری راست میگویند ؟ اما پس چرا صدایی من را نمیشنوی سالهاست که تو را صدا میزنم دیگر خسته شده ام از این همه خود خواهی/ نامردی/دروغ/اینها کیستن که به همنوع خودشان هم رحم نمیکنن . . . . . عشق را برای چی افریدی؟ که اینگونه با ان بازی میکنن حال دیگر عشق مساوی است با بازی بر احساسات ادمی اینها نمیدانند عشق چه چیزه پاکیست اه! هر کسی را میبینی میگوید من عاشق هستم معشوقه ام هستم هه...؟ اما...! اما وقتی انها عاشقه جیب همدیگر هستند چه میتوان گفت اه..اه..؟ وقتی دختران دنباله پول و ثروت و مقام هستند! و پسران دنباله هوس های خود حال چه میتوان گفت؟ یکی می اید میگوید عاشق تو هستم و وقتی کسانی پیدا میشوند که برای جدا کردن ما دست به هر کاری میزنند و وقتی کسی که عاشقش هستی این حرف را به تو میزند که چرا این کار را انجام دادی .... ! ولی این چه عاشقی است که حرف معشوقه اش را باور نمیکند؟ اه ای خداوند میبینی ..................؟
Momid12
Posts : 77 Join date : 2012-03-01
Subject: Re: دل و فریاد های بی جواب ......! Mon Apr 16, 2012 6:14 am
زیبا خیلی زیباست مرگ! کسانی که قدر مرگ را نمیدانند من دیروز جایی خواندم که اگر کسی بهت گفت عاشقت هسستم بدان دروغ میگوید چون خیلی از ادم ها میگویند که عاشق باران هستند و باز هم با چتر میروند زیرش !!!!!!!!!!! خیلی جالب است که عاشق باشی و حرف معشوقه ات را باور نکنی . . . . . . . . .حال که میبینم کسی نمیتواند من را باور کند چه کنم مگر من چه چیزی ندارم که بقیه دارن من ادمم انها هم ادمن من زندگی میکنم و انها هم زندگی میکنن !!!!!!!!! هه...!؟ یه داستان جالب برایتان بگویم یک روز یه پیشخدمته یک پادشاهی هر روز پیش پادشاه گله میکرد که چرا خداوند به او دختری داده که چشم های او همه چیز را دو تا میبیند !!!!!!!!! پادشاه یک روز برگشت گفت مرد چرا یک روز نمیگذاری یه غذای خوش از گلویمان پایین برود !!؟؟؟ مگر نمیبینی دختر من هم همه چیز را دو تا میبیند !؟ پیشخدمت گفت: چرا میبینم ! پادشاه گفت : خوب دیگر بست است دیگر گله نشنوم! پیشخدمت گفت :اخه پادشاه دختر شما همه این خوشبختی ها را دوتا میبیند و دختر من تمام این بدبختی ها را دو تا میبیند ! . . . هه .... جالب بود نه نمیدانم به این خدا چه بگویم؟؟؟ نمیدانم این خدا چه میکند ؟ وگرنه یکی را بی دلیل اقا نمیکردی یکی را همچو من بدبخت نمیکردی ؟ همیشه کارهایی تو بلعکس است همیشه فکر میکردم خداوند خداوند یه چیزی فراتر از ان است که فکر میکنیم اما ..... به نظر من خدا همان درون انسان هاست که خود انسان ها به زندگی خود شکل میدهند . . . . . راستی خدا کیست؟؟؟