Admin Admin
Posts : 576 Join date : 2012-02-25
| Subject: يك شعر Sun Jun 17, 2012 11:48 am | |
| خاموش کردم توي ليوانت خدايم را شبها بغل کردم به تو همجنسهايم را رنگين کمان کوچکي بر روي انگشتم در اولين بوسه خودم را ،تو را کشتم هي گريه مي کردم به آن مردي که زن بودم شبها دراکولاي غمگين که من بودم و عشق يک بيماري بدخیم روحی بود تنهاييم محکوم به سکس گروهي بود سيگار با مشروب با طمع هم آغوشي يعني فراموشی فراموشی فراموشی بعد از تو الکل خورد من را مست خوابیدم بعد از تو با هرکس که بود و هست خوابیدم بعد از تو لایه زخم هایم استخوان کردم بعد از تو با هرکس که میشد هرچه میشد امتحان کردم تنهایی در جمع در تنهیایه تنهای با گریه و صابون و خون و تو خود ارضایی دلخسته از گنجشک ها و حوض نقاشی رنگ سفیدت را به روی بوم میپاشی لیوان بعدی قرص های حل شده در سم باور بکن از هیچ چیز دیگر نمی ترسم پشت سیاهی های دنیا هم سیاهی بود معشوقعه ام بودي و هستي و نخواهي بود بعد از تو الکل خورد من را مست خوابيدم بعد از تو با هر کس که بود و هست خوابيدم بعد از تو لایه زخم هایم استخوان کردم با هر که ميشد هر چه ميشد امتحان کردم باور بکن ديگر از هيچ چیز نميترسم
| |
|