Admin Admin
Posts : 576 Join date : 2012-02-25
| Subject: شب قدر در شعر و ادبیات فارسی Thu Aug 09, 2012 5:11 pm | |
| در "ترجمان القرآن جرجانی" شب قدر، شب اندازه کردن کارها ذکر شده است. صاحب " کشاف اصطلاحات الفنون" گوید: شب قدر، شبی است با عزت و شرف که هر که در آن طاعت کند عزیز و مشرف گردد. در "التفهیم بیرونی" آمده است: و اندر ماه رمضان لیلة القدر است، آنک جلالت او را به دهه پسین جویند و نیز گفتند به طاقهای این دهه. لیلة القدر شبی مهم و سرنوشت ساز است. شب نزول رحمت و برکات الهی و تعیین سرنوشت ابدی انسانهاست. در خصوص اهمیت این شب گفتنی است که از صدر اسلام و از عهد رسول اکرم حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله رسم بر آن بوده است که شبهای قدر را "احیا" بگیرند و تا سپیدهدم به آداب مخصوص آن از جمله دعا و نماز و استغفار بپردازند. در فضیلت شب قدر آمده است شبی بهتر از هزار ماه است: "لیلة القدر خیر من الف شهر." و به احتمال قوی این شب ارجمند یکی از شبهای نوزدهم، بیست و یکم و بیست و سوم ماه مبارک رمضان میباشد. در آیه نخست سوره مبارکه "قدر" نیز تصریح شده است به آن که قرآن کریم در شب قدر نازل شده است: " انا انزلناه فی لیلة القدر. " در "تفسیر ابوالفتح رازی" پیرامون شب قدر آمده است: شب تقدیر است و فصل احکام و تقدیر قضایا آنچه خواهد بودن در سال از آجال و ارزاق و اقسام همه در این شب کنند و گفتند قوله "فی لیلة مبارکه " هم این شب است. شب قدر هم مانند بسیاری از مضامین والای دینی از منظر نظر شاعران ما دور نمانده است. شبی که در ادبیات ما از روشنترین پنجرههای معنویت و عرفان به آن نظر شده است. همیشه نگاه به شب قدر، نگاه به شبی بوده است که انسان در وسعت بی کرانهاش میتواند به شنایی جانانه بپردازد و از هر چه سیاهی و تباهی است به درآید و برای سال آتی و سالهای آینده رهتوشههایی مبارک و الهی برگیرد. به راستی در ساحت هیچ ادبیاتی چون ادبیات فاخر این سرزمین نمیتوان این همه نازک خیالیهای جانانه و وجدانگیز را از مفاهیم دینی سراغ گرفت. شاعران و ادیبان ما آنگاه که با همه وجود اشراقی خود به فهم قدر توفیق مییافتند و از خدای قدر برای برون شدن از وهم و حضور در فهم قدر و مراتب آن توفیق طلب میکردند به تبیین ذوقی این مفهوم والای دینی میپرداختند: منوچهری دامغانی: با رنگ و نگار جنت العدنی با نور و ضیاء لیلة القدری شیخ اجل سعدی شیرازی: تو را قدر اگر کس نداند چه غم شب قدر را میندانند هم خواجه حافظ شیرازی: شب قدر است و طی شد نامه هجر سلام فیه حتی مطلع الفجر دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند واندر آن ظلمت شب، آب حیاتم دادند چه مبارك سحری بود و چه فرخنده شبی آن شب قدر كه این تازه براتم دادند عارفان درباره شب قدر گفتهاند که این شب، شبی است که سالکان را به تجلی خانه خاص مشرف میگرداند تا بدان تجلی قدر و مرتبه خود را نسبت با محبوب بشناسند و آن وقت، ابتدای وصول سالک باشد؛ یعنی جمع و مقام اهل کمال در معرفت: در شب قدر، قدر خود را دان روز در معرفت سخن میران منبع: سایت باشگاه اندیشه، علیرضا باوندیان .
آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است
آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است یا رب این تاثیر دولت در کدامین کوکب است تا به گیسوی تو دست ناسزایان کم رسد هر دلی از حلقهای در ذکر یا رب یا رب است کشته چاه زنخدان توام کز هر طرف صد هزارش گردن جان زیر طوق غبغب است شهسوار من که مه آیینهدار روی اوست تاج خورشید بلندش خاک نعل مرکب است عکس خوی بر عارضش بین کآفتاب گرم رو در هوای آن عرق تا هست هر روزش تب است من نخواهم کرد ترک لعل یار و جام می زاهدان معذور داریدم که اینم مذهب است اندر آن ساعت که بر پشت صبا بندند زین با سلیمان چون برانم من که مورم مرکب است آن که ناوک بر دل من زیر چشمی میزند قوت جان حافظش در خنده زیر لب است آب حیوانش ز منقار بلاغت میچکد زاغ کلک من به نام ایزد چه عالی مشرب است "حنیف مزروعی" شب قدر است امشب
شب قدر است امشب مست مستم ای خدا با تو شدم تا مست دانستم كه هستم ای خدا با تو در این خلوت تو من یا من تو، انصاف از تو میخواهم تو با من مست یا من مست هستم ای خدا با تو مخواه از من كه هرگز راه عقل و عافیت پویم كه من دیوانه از روز الستم ای خدا با تو دویدم سالها اما به دور افتادم از كویت چو افتادم ز پا در خود نشستم ای خدا با تو سر از خاك زمین تا برگرفتم عشق ورزیدم ولی آزاد از هر بند و بستم ای خدا با تو تو هر جا جلوه كردی من تو را دیدم پرستیدم به هر صورت جمالی میپرستم ای خدا با تو محمد خلیل مذنب (جمالی) خانه دل ز گناهان بتکانیم کمی
شب قدر است بیا قدر بدانیم کمی خانه دل ز گناهان بتکانیم کمی شعله افتاده به ملک دلم از فرط گناه دوست را از دل این شعله بخوانیم کمی روح را صیقل آیینه دهیم از دل و جان آه را تا ملکوتش برسانیم کمی عهد بستیم و شکستیم بسی کاش! که ما بر سر عهد وفادار بمانیم کمی پوشه از بار گناهان شده پر حجم بیا رمضان است به آتش بکشانیم کمی نگذاریم زبانه بکشد دوزخمان بنشینیم و به اشکش بنشانیم کمی بنشانیم نهالی به امید ثمری چشمه از چشم به پایش بدوانیم کمی و ارادت بنماییم و بگوییم " الغوث " ناله را تا به فلک باز رسانیم کمی "امیر علی مصدق " مناجات شب قدر بگذار تا بميرم در اين شب الهي ورنه دوباره آرم رو روي روسياهي چون رو كنم به توبه، سازم نوا و ندبه چندان كه باز گردم گيرم ره تباهي چون رو كنم به احياء، دل زنده گردم اما دل مرده ميشوم باز با غمزه گناهي گرچه به ماه غفران بسته است دست شيطان بدتر بود ز ابليس اين نفس گاه گاهي اي كاش تا توانم بر عهد خود بمانم شرمندهام ز مهدي وز درگهت الهي تا در كفت اسيرم قرآن به سر بگيرم چون بگذرم ز قرآن اُفتم به كوره راهي من بندگي نكردم با خويش خدعه كردم ترسم كه عاقبت هم اُفتم به قعر چاهي با اينكه بد سرشتم با توست سرنوشتم دانم كه در به رويم وا ميكني به آهي اي نازنين نگارا تغيير ده قضا را گر تو نميپسندي تقدير كن نگاهي دل را تو ميكشاني بر عرش ميكشاني بال ملك كني پهن از مهر روسياهي دل را بخر چنان حُر تا آيم از ميان بُر بي عجب و بي تكبّر از راه خيمه گاهي امشب به عشق حيدر ما را ببخش يكسر جان حسين و زينب بر ما بده پناهي آخر به بيت زينب بيمار دارم امشب از ما مگير او را جان حسن الهي در اين شب جدايي در كوي آشنايي هستم چنان گدايي در كوي پادشاهي
-------------------------------------------------------------------------------- ای یگانه مولایم اي خدا ملاقاتت نور ديده ميخواهد نيمه شب مناجاتت دل بريده ميخواهد اي صفاي نجوايم وي يگانه مولايم التجاي كوي تو اشك ديده ميخواهد دانه دانه اشكم بين شبنم سرشكم بين اين دل سيه، وصلت در سپيده ميخواهد اي بهار فرجامم منكه خارم و خامم گلشن بهارت را گل رسيده ميخواهد شيعه با مناجاتش منتهاي حاجاتش آبياري سرخ ياس چيده ميخواهد روح زندگي زهراست جاودانگي زهراست اين دلم دو عالم را زين عقيده ميخواهد راز دل نياز عشق خواندن نماز عشق حالتي مشابه با آن شهيده ميخواهد هر غم و بلايش را ميخرم به جان اما درك روضههايش را غم كشيده ميخواهد اي خدا قبولم كن شيعه بتولم كن امتحان عشقت را برگزيده ميخواهد با ابوتراب امشب ميكنم نوا يارب عبد خسته زينب سر بريده ميخواهد اي اميد افطارم وي نويد اسحارم طلعت رشيدت را دل نديده ميخواهد
-------------------------------------------------------------------------------- اي خدا طالب كلام توأم اي خدا طالب كلام توأم تشنهام تشنه سلام توأم تو همه حاجت و جواب مني بر طرف ساز هر حجاب مني تو سزاوار سجده عشقي تو حواله كننده رزقي چاره ساز قلوب پُر آهي راه ساز هر آنچه گمراهي تو كرامت كننده فضلي در فضيلت دو دست پر بذلي تو كريمي تو ناصري تو حليم تو حكيمي تو قادري تو عليم تو عزيزي تو مؤمني تو مجيد تو ودودي تو مبدعي تو معيد تو حبيبي تو خالقي تو مجيب تو حسيبي تو رازقي تو رقيب تو جليلي تو بارئي تو جميل تو وكيلي تو صاحبي تو كفيل تو مفتح تو مقتدر تو كبير تو مفرّج تو منتقم تو مجير تو گشاينده گرههايي تو زداينده غم مايي تو به ما لطف هل اتي كردي ختم پيغمبران عطا كردي پدري دادهاي چنان مولا مادري دادهاي چنان زهرا تويي آن منعم و تويي ذوالمن تو به ما دادهاي حسين و حسن تو به ما دادهاي همه حاجات بانويي همچو عمّه سادات اي تو داده به شيعه شيون و شين كاشف الكرب دادهاي به حسين دل ما را تو كردهاي عاشق آفريدي تو شيعه صادق تو دل نرم دادهاي به رضا خواهري شبه زينب كبري تو به ما دادهاي ولايت را نعمت پاك مرجعيت را شكر هر نعمتي تو را بايد پس چرا مهدي ات نميآيد قدرت شكر كوه نعمت نيست علت طول عصر غيبت چيست؟ گر گناهان ماست سدّ ظهور ظلمت ما ببر به آيه نور مناجات شب قدر
اي خدا اي فاتح هر مشكلم وي همه آرامش جان و دلم بشنو از دل راز يك بي آبرو ده مجال گفتگويم، گفتگو در شب احيا به تو رو كردهام خويش را با توبه همسو كردهام گرچه عمري با گنه بنشستهام گرچه قلب صاحبم بشكستهام صبر كن، از كيفر من بر حذر تا كنم در خويش تجديد نظر بهر تو خود را مهيا ميكنم توبه را در خويش احيا ميكنم هر كه بايد رفت چون فرزند نوح توبه بايد، توبه از نوع نصوح چونكه امشب بامنيبين زيستم راضي از عمر گذشته نيستم بر تو عمري بدگماني داشتم بهر شيطان آشنائي داشتم ***** چون بگيرم آينه در دست خويش فاش بينم، فاش، روي پست خويش گرچه دل بد كرده تكفيرش مكن بندهات برگشته تحقيرش مكن هركه بر حال خراب خود رسيد پيش از مردن حساب خود رسيد هر كه گيرد آينه در پيش رو كردههاي خويش بيند مو به مو خويش را بيند كه خود با خود چه كرد تا بداند سخت بايد توبه كرد بايد از بگذشتهها عبرت گرفت دست را بر زانوي همت گرفت حال بايد وادي تحليف رفت يا علي گفت و سوي تكليف رفت سخت بايد نفس را بشكست و ماند عهد و پيمان با شهيدان بست و ماند همچنان بار شهيدان مبين مانده انبان يتيمان بر زمين راه ما راه شهيدان خداست كيست پرسد اي خدا مهدي كجاست گرچه دل شرمنده است از روي تو اي خدا با مهدي آمد سوي تو نيستم اينك از الطافت خدا سينهاي دارم شبستان خدا يا حليم امشب كه من سرگشتهام يا علي گويان سويت بر گشتهام
-------------------------------------------------------------------------------- مناجات آري اي دوست مرا داغ عتابم كافي است به دلم قهر و غضب وقت خطابم كافي است ديگر از عدل عذابم مكن اي معدن فضل شعله خجلت ذنبم به عذابم كافي است مستحق غضب و قهر و عذابم اما بي محلي تو يارب به جوابم كافي است آه، رسوا مكنم نزد رئوس الاشهاد زآنكه شرمندگي روز حسابم كافي است باورم نيست ز اصحاب شمالم خوانند پيش اصحاب يمين چشم پر آبم كافي است خواهي ار از من نالان گذري در صف حشر پيش چشمان علي ترك عقابم كافي است شعله نار بر اين چهره ميفروز كه خود از گنه مانده بر اين چهره نقابم كافي است
| |
|