انجمن گروه آشیانه
Would you like to react to this message? Create an account in a few clicks or log in to continue.

انجمن گروه آشیانه

انجمن گروه آشیانه
 
Home:معرفی کوتاهLatest imagesSearchRegisterLog in
 انجمن گروه آشیانه به شما خوش آمد می گوید

 

 دفتر شعر

Go down 
2 posters
AuthorMessage
Admin
Admin
Admin


Posts : 576
Join date : 2012-02-25

دفتر شعر Empty
PostSubject: دفتر شعر   دفتر شعر EmptySun Feb 26, 2012 7:25 pm

گاه دلتنگ می شوم دلتنگ تر از همه ی دلتنگی ها ،
گوشه ای می نشینم ، و  حسرت ها را میشمارم ،

باختن ها و صدای شکستن ها را ،

نمیدانم من کدامین امید را ناامید کردم

و کدام خواهش را نشنیدم

و به کدام دلتنگی خندیدم که چنین دلتنگم.
 از سخن چينان شنيدم آشنايت نيستم 

خاطراتت را بياور تا بگويم کيستم 

سيلي هم صحبتي از موج خوردن سخت نيست

 صخره ام هر قدر بي مهري کني مي ايستم 

تا نگويي اشک هاي شمع ازکم طاقتي است 
 
در خودم آتش به پا کردم ولي نگريستم 

چون شکست آينه، حيرت صد برابر مي شود 

 بي سبب خود را شکستم تا بيننم کيستم

 زندگي در برزخ وصل و جدايي ساده نيست 
 
کاش قدري پيش از اين يا بعد از آن مي زيستم

صندوقچه خاك خورده زندگيم را گشودمتا مفهوم عشق و زندگي كردن را دريابم
اميد داشتم نوري بتابد و من آن عشق را ببينم
آيا عشق زندگي ام هنوز در آن صندوقچه كوچك من بود ؟
اميد داشتم هنوز باشد
اما وقتي ان را گشودم چيزي از عشق در آن پيدا نكردم
يك مشت خاطره بود
يك مشت دفتر خاطرات
يك مشت خاك...!
و آن چيزي كه از من مانده بود
حسرت بود
آن حسرت تمام وجودم را فرا گرفت
به طوري كه حتي حس ميكردم مرا در قفس گذاشته اند
و از اين خاك و از اين زندگي دور مي کنند... !
آيا چنين بود ... ؟ ... !
دفتر خاطرات را ورق زدم به اميد پيدا كردن عشق
اما چيزي در آن نديدم جز نوشته هايي بر روي كاغذ
انگاربه من لبخند ميزند و به من مي گفتند : ما را بخوان
آنها نمي دانستند من فرصت اندكي دارم و وقت خواندن ندارم
باز شروع به گشتن كردم
شايد چيزي بيابم ورقها را زير رو كردم چيزي نبود
هيچ نشاني از عشق نديدم
ولي در ته صندوقچه يك گل سرخ بود
آن گل سرخ خشكيده نشده بود
و بوي معطر گل سرخ همه جا را پر كرد
و آن نشاني از عشق بود كه به دنبالش فرسنگها راه رفتم
تا آن را بيابم و زندگي خاك خورده ام را با عشق بسازم
بي انكه بدانم عشق در درونم است نه جاي ديگر
و من چشم انتظار ، در حسرت يک نگاه تو
به انتظارت نشسته ام ...

چرا نمی کشد مرا خدای چشمهای تو

میان آب و آتشم میان چشمهای تو

قسم به ساعت ازل دقیقه ای هزار بار

دلم عجیب می کند هوای چشمهای تو

چقدر با ستاره ها با لحن آب و آیینه

مستانه حرف می رنم به جای چشمهای تو

از آن مستی که دیدمت از آن یکی دو قرن پیش

نشسته ام کنار دل به پای چشمهای تو

سکوت گاه گاه تو مرا شکنجه می دهد

خدا کند که بشنوم صدای چشمهای تو

اگرچه شرم می کنم بگویمت که شاعرم

ولی تمام این غزل فدای چشمهای تو.
Back to top Go down
https://ashiyane.ace.st
Admin
Admin
Admin


Posts : 576
Join date : 2012-02-25

دفتر شعر Empty
PostSubject: Re: دفتر شعر   دفتر شعر EmptySun Feb 26, 2012 7:27 pm

آنگاه که غرور کسی را له می کنی
آنگاه که کاخ آرزو های کسی را ویران می کنی

 آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی ،

آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری

آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خردشدن غرورش را نشنوی

 آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری

می خواهم بدانم دستانت را به سوی کدام آسمان دراز می کنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟

 با حس عجیبی با حال غریبی دلم تنگته

پر و از عشق و عادت بدون حسادت دلم تنگته

گله بی گلایه بدون کنایه دلم تنگته

پر از فکر رنگی یه جور قشنگی دلم تنگته

تو جایی که هیشکی واسه هیشکی نیستو همه دل پریشن

دلم تنگه تنگه واسه خاطراتت که کهنه نمی شن

دلم تنگه تنگه برای یه لحظه کنار تو بودن

یه شب شد هزار شب که خاموش و خوابن چراغای روشن

من دل شکسته با این فکر خسته دلم تنگته

با چشمای نمناک تر و ابری و پاک دلم تنگته

ببین که چه ساده بدون اراده دلم تنگته

مثل این ترانه چقدر عاشقانه دلم تنگته

یه شب شد هزار شب که دل غنچه ما قرار بوده واشه

تو نیستی که دنیا به سازم نرقصه به کامم نباشه

چقدر منتظر شم که شاید از این عشق سراغی بگیری

کجا کی کدوم روز منو با تمام دلت می پذیری

خواننده :معین                              


كوك كن ساعتِ خویش !

اعتباری به خروسِ سحری، نیست دگر

دیر خوابیده و برخاسـتنـش دشـوار است

 

كوك كن ساعتِ خویش !

كه مـؤذّن، شبِ پیـش

دسته گل داده به آب

و در آغوش سحر رفته به خواب

 

كوك كن ساعتِ خویش !

شاطری نیست در این شهرِ بزرگ

كه سحر برخیزد

شاطران با مددِ آهن و جوشِ شیرین

دیر برمی خیزند

 

كوك كن ساعتِ خویش !

كه سحرگاه كسی

بقچه در زیر بغل،

راهیِ حمّامی نیست

كه تو از لِخ لِخِ دمپایی و تك سرفه ی او برخیزی

 

كوك كن ساعتِ خویش !

رفتگر مُرده و این كوچه دگر

خالی از خِش خِشِ جارویِ شبِ رفتگر است

 

كوك كن ساعتِ خویش !

ماكیان ها همه مستِ خوابند

شهر هم . . .

خوابِ اینترنتیِ عصرِ اتم می بیند

 

كوك كن ساعتِ خویش !

كه در این شهر، دگر مستی نیست

كه تو وقتِ سحر، آنگاه كه از میكده برمی گردد

از صدای سخن و زمزمه ی زیرِ لبش برخیزی

 

كوك كن ساعتِ خویش !

اعتباری به خروسِ سحری نیست دگر

و در این شهر سحرخیزی نیست

و سـحر نـزدیک است
Back to top Go down
https://ashiyane.ace.st
Admin
Admin
Admin


Posts : 576
Join date : 2012-02-25

دفتر شعر Empty
PostSubject: Re: دفتر شعر   دفتر شعر EmptySun Feb 26, 2012 7:30 pm

شبیه برگ پاییزی پس از تو قسمت بادم

خداحافظ ولی هرگز نخواهی رفت از یادم

 خداحافظ واین یعنی در اندوه تو می میرم

در این تنهایی مطلق که می بندد به زنجیرم

وبی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد

وبرف ناامیدی برسرم یکریز می بارد

خداحافظ تو ای همپای شعرهای غزل خوانی

خداحافظ به پایان آمد این دیدار پنهانی

خداحافظ بی تو گمان کردی که می مانم؟

خداحافظ بدون من یقین دارم که می مانی

گاهی تمام آنچه می خواهم،


دفتری است برای از تو نوشتن،


قلبی که اندوهم را بفهمد


و دستی که گونه های ترم را نوازش دهد


اینجا و تمام آنچه با من است


بوی خوش تو می دهد


لحظه ها رنگ تو را پوشیده اند


و من، از عطر سرشار حضورت، مستم


با دست های یخ زده ام بخارهای اندوه را


و حضورت را به رخ لحظه های تنهایی می کشم.
من هنوز منتظرم...

تو را هر لحظه به خاطر می آورم

                               بی هیچ بهانه ای!

شاید عشق این باشد...

 

در لحظه هایت سکوت میکنم...

                            

        آهسته می آیم...

 

                       آهسته می روم...

 

             نمی خواهم مزاحم بودنت شوم!

 

مهربان ولن تاینت مبارک...!

قبل از این که بخواهی در مورد من و زندگی من قضاوت کنی

کفشهای من را بپوش و در راه من قدم بزن .

از خیابانها، کوهها و دشت هایی گذر کن که من گذر کردم

اشکهایی را بریز که من ریختم

دردها و خوشیهای من را تجربه کن

 سالهایی را بگذران که من گذراندم...

روی سنگهایی بلغز که من لغزیدم

دوباره و دوباره برپاخیز و مجدداً در همان راه سخت قدم بزن

همانطور که من انجام دادم ...

بعد ، آن زمان می توانی در مورد من قضاوت کنی....
Back to top Go down
https://ashiyane.ace.st
Admin
Admin
Admin


Posts : 576
Join date : 2012-02-25

دفتر شعر Empty
PostSubject: Re: دفتر شعر   دفتر شعر EmptySun Feb 26, 2012 7:32 pm

فرار مي کنم اما کجا ؟ نمي دانم

نمي رسم به نگاهت ، چرا ؟ نمي دانم

سکوت کردم و آخر علاقه ام لو رفت
چگونه عشق تو شد برملا ، نمي دانم

براي چشم تو کاري نداشت کشتن من
گذشت از سر جرمم و يا ... نمي دانم

غم نبودنت آنقدر سخت و مهلک نيست
که فکر بودنت اين لحظه با ... نمي دانم

بيا که باور دوري براي من سخت است
 صداي گريه ي من رفته تا ... نمي دانم

خدا به جاي توجه به ناله هاي دلم
چه کار مي کند اين روزها نمي دانم

چقدر فاصله افتاده بين اين دو نگاه
مرا که کشت جدايي تو را  نمي دانم

آتشی در سینه دارم جاودانی
عمر من مرگیست نامش زندگانی
رحمتی کن کز غمت جان می سپارم
بیش ازین من طاقت هجران ندارم
کی نهی بر سرم،پای ای پری از وفاداری
شد تمام اشک من بس در غمت کرده ام زاری
نوگلی زیبا بود حسن و جوانی
عطر آن گل رحمت است و مهربانی
ناپسندیده بود دل شکستن
رشته ی الفت و یاری گسستن
کی کنی ای پری،ترک ستم گری
می فکنی نظری آخر به چشم ژاله بارم
گرچه ناز دلبران دل تازه دارد
ناز هم بر دل من اندازه دارد
هیچگه ترحمی نمی کنی بر حال زارم
جز دمی که بگذرد،از چاره کارم
دانمت که برسرم کذر کنی به رحمت اما
آن زمان که برکشد گیاه غم سر بر مزارم

دلـت را بتـکان ...

غصه هایت که ریخت، تو هم همه را فراموش کن

دلت را بتکان
اشتباهایت وقتی افتاد روی زمینبگذار همانجا بماند
فقط از لا به لای اشتباه هایت، یک تجربه را بیرون بکش
قاب کن و بزن به دیوار دلت ...دلت را محکم تر اگر بتکانی
تمام کینه هایت هم می ریزد
و تمام آن غم های بزرگ

و همه حسرت ها و آرزوهایت...........

باز هم محکم تر از قبل بتکان
تا این بار همه آن عشق های بچه گربه ای هم بیفتد!

حالا آرام تر، آرام تر بتکان
تا خاطره هایت نیفتد
تلخ یا شیرین، چه تفاوت می کند؟
خاطره، خاطره است
باید باشد، باید بماند ...کافی ست؟
نه، هنوز دلت خاک دارد
یک تکان دیگر بس است
تکاندی؟
دلت را ببین
چقدر تمیز شد... دلت سبک شد؟حالا این دل جای "او"ست
دعوتش کن
این دل مال "او"ست...
همه چیز ریخت از دلت، همه چیز افتاد و حالا

و حالا تو ماندی و یک دل

یک دل و یک قاب تجربه

یک قاب تجربه و مشتی خاطره
مشتی خاطره و یک "او"...
Back to top Go down
https://ashiyane.ace.st
Admin
Admin
Admin


Posts : 576
Join date : 2012-02-25

دفتر شعر Empty
PostSubject: Re: دفتر شعر   دفتر شعر EmptyMon Mar 05, 2012 6:38 am


خدا كند انگورها برسند
جهان مست شود
تلوتلو بخورند خیابان‌ها
به شانه‌ی هم بزنند
رئیس‌جمهورها و گداها

مرزها مست شوند
و محمّد علی بعد از 17 سال مادرش را ببیند
و آمنه بعد از 17 سال، كودكش را لمس كند .

خدا كند انگورها برسند
آمو زیباترین پسرانش را بالا بیاورد
هندوكش دخترانش را آزاد كند .

برای لحظه‌ای
تفنگ‌ها یادشان برود دریدن را
كاردها یادشان برود
بریدن را
قلم‌ها آتش را
آتش‌بس بنویسند .

خدا كند كوهها به هم برسند
دریا چنگ بزند به آسمان
ماهش را بدزدد
به میخانه‌ شوند پلنگ‌ها با آهوها .

خدا كند مستی به اشیاء سرایت كند
پنجره‌‌ها
دیوارها را بشكنند
و
تو
همچنانكه یارت را تنگ می‌بوسی
مرا نیز به یاد بیاوری .

محبوب من
محبوب دور افتاده‌ی من
با من بزن پیاله‌ای دیگر
به سلامتی باغ‌های معلق انگور .


الیاس علوی


Back to top Go down
https://ashiyane.ace.st
Momid12

Momid12


Posts : 77
Join date : 2012-03-01

دفتر شعر Empty
PostSubject: Re: دفتر شعر   دفتر شعر EmptySun Mar 25, 2012 5:29 am


چه دردیست
چه دردیست در میان جمع بودن ولی در گوشه ای تنها نشستن
برای دیگران چون کوه بودن ولی درچشم خود آرام شکستن
برای هر لبی شعری سرودن ولی لبهای خود همواره بستن
به رسم دوستی دستی فشردن ولی با هر سخن قلبی شکستن
به نزدعاشقان چون سنگ خاموش ولی در بطن خود غوغا نشستن
به غربت دوستان بر خاک سپردن ولی بر دل امید به خانه بستن
به من هر دم نوای دل زد بانگ چه خوش باشد از این غمخانه رستن
چه دردیست در میان جمع بودن ولی در گوشه ای تنها نشستن
Back to top Go down
Admin
Admin
Admin


Posts : 576
Join date : 2012-02-25

دفتر شعر Empty
PostSubject: Re: دفتر شعر   دفتر شعر EmptySun Jun 17, 2012 12:02 pm

ما کشته می‏شویم، ما زنده می‏شویم، ما از برای کشته شدن زنده می‏شویم 
ما کشته می‏شویم، ما زنده می‏شویم، ما از برای کشته شدن زنده می‏شویم 
چیست، چیست، چیست آزادی؛ چیست آزادی 
من درد در رگانم، حسرت در استخوانم، چیزی نظیر آتش بر جانم پیچیده‏است 
ما به ظلمت گردن نمی‏نهیم، گردن نمی‏نهیم، نمی‏نهیم 
ما به جنگ سیاهی می‏رویم 
ماه غمناک، راه نمناک، ماهی قرمز افتاده بر خاک 
غفلت سزای کیست، غفلت سزای کیست، آیین تازه‏ای نبود مرگ، ما زنده‏ایم، ما زنده‏ایم 
این درد مشترک را فریاد کن، این درد مشترک را فریاد کن 
این درد مشترک را فریاد کن، این درد مشترک را فریاد کن 
دندان ملتی روی جگر، و بوی خون، بی‏قرار در باد گذشت 
ای کاش می‏توانستم، ای کاش، خون رگان خود را من، قطره، قطره، قطره بگریم 
دندان ملتی روی جگر، دندان ملتی روی جگر 
دندان ملتی روی جگر، دندان ملتی روی جگر 
آی عشق، آی عشق چهره آبیت پیدا نیست 
آی عشق، آی عشق چهره آبیت پیدا نیست 
ما کشته می‏شویم، زنده می‏شویم، ما از برای کشته شدن زنده می‏شویم 
ما کشته می‏شویم، زنده می‏شویم، ما از برای کشته شدن زنده می‏شویم 
چیست آزادی 
آزادی اگر می‏طلبی، غرق به خون 
غرق به خون، غرق به خون باش 
تنها در این قفس خونین 
عاشق ماندن معنا دارد، معنا دارد 
ما کشته می‏شویم، زنده می‏شویم 
ما از برای کشته شدن زنده می‏شویم 
ما کشته می‏شویم، ما زنده می‏شویم، ما از برای کشته شدن زنده می‏شویم 
چیست آزادی
Back to top Go down
https://ashiyane.ace.st
 
دفتر شعر
Back to top 
Page 1 of 1

Permissions in this forum:You cannot reply to topics in this forum
انجمن گروه آشیانه :: بخش:شعر-
Jump to: