Admin Admin
Posts : 576 Join date : 2012-02-25
| Subject: خيام Sat Mar 03, 2012 6:58 pm | |
| خیامی . [ خ َی ْ یا ] (اِخ ) لقب دیگر خیام شاعر و فلکی معروف ایران است . علماء عصر وی او را گاه دستور و گاه امام و گاه حکیم و حجةالحق و فیلسوف می نامیده اند. (یادداشت مؤلف ). در حواشی چهارمقاله ٔ عروضی شرح زیر درباره ٔ خیامی بقلم میرزا محمدخان قزوینی آمده است : خواجه ٔ امام عمرخیامی ابوالفتح بن ابراهیم الخیامی او الخیام النیسابوری از مشاهیر حکماء و ریاضیین اواخر قرن پنجم و اوائل قرن ششم هجری و یکی از مفاخر بزرگ ایران است ولی شهرت فوق العاده ای که در بلاد شرق و در این اواخر در اروپا و آمریکا بهم رسانیده همانا بیشتر یا فقط بواسطه ٔ رباعیات حکمت آمیزی است که در اوقات فراغت تفریح خاطر را این دانشمند می سرود و سایر فضائل و مناقب او در تحت الشعاع شعر مستور مانده است .با توجه به تحقیقات جامع پروفسور ادوارد براون معلوم می گردد که اولاً لقب او در غالب کتب عربی که متضمن ترجمه ٔ حال اوست و همچنین در صدر رساله ٔ جبر و مقابله او خیامی است با یاء نسبت و در غالب کتب فارسی و در رباعیات خود او همیشه خیام بدون یاء نسبت آمده پس هر دو شکل صحیح است و صحت هرکدام باعث بطلان دیگری نیست و اختلاف تعبیر برحسب اختلاف زبان عربی و فارسی است . ثانیاً کتبی که در آنها ذکری از عمرخیامی شده است خواه متضمن ترجمه ٔ حال او بوده یا فقط اشاره ای بنام او شده باشد برحسب ترتیب زمانی از قرار ذیل است : قدیمترین کتابی که ذکری از عمرخیام نموده چهارمقاله ٔ عروضی سمرقندی معاصر خیام بوده و در سنه ٔ ۵۰۶ هَ . ق . در بلخ در مجلس انس بخدمت او رسیده است و در سنه ۵۳۰هَ . ق . در نیشابور قبر او را زیارت کرده و دو حکایت را که در باب عمرخیامی ذکر می کند اصح و اقدم مآخذ ترجمه ٔ حال اوست . بعد از چهارمقاله اقدم مواضعی که نامی از عمرخیامی در آن برده شده است در اشعار خاقانی شروانی است که به اصح ِّاقوال در سنه ۵۹۵ هَ . ق . وفات یافته است در یکی از قصاید خود گوید: زان عقل بدو گفت که ای عمرعثمان هم عمر خیامی و هم عمر خطاب . یعنی در علم هم دارای اولین مرتبه ای مانند عمرخیامی و هم در عدل صاحب برترین درجه چون عمربن خطاب . بعد از اشعار خاقانی شیخ نجم الدین ابوبکر رازی معروف به دایه در کتاب مرصادالعباد که بسنه ٔ ۶۲۰ هَ . ق . تألیف شده است بتقریبی ذکری از عمر خیامی نموده و عین عبارتش این است :… و معلوم که روح پاک علوی و روحانی را در صورت خاک سفلی ظلمانی کشیدن چه حکمت بود و باز مفارقت دادن و قطع تعلق روح از قالب کردن و خرابی صورت چراست و باز در حشر قالب را نشرکردن و کسوت روح ساختن سبب چیست آنکه از زمره ٔ اولئک کالانعام بل هم اضل بیرون آیدو بمرتبه ٔ انسانی رسد و از حجاب غفلت یعلمون ظاهراًمن الحیوةالدنیا و هم عن الآخرة غافلون خلاص یابد و قدم بذوق و شوق در راه سلوک نهد و آن بیچاره ٔ فلسفی ودهری و طبایعی که از این هر دو مقام محرومند و سرگشته و گم گشته تا یکی را از فضلاء که بنزد ایشان بفضل وحکمت و کیاست و معرفت مشهور است و آن عمرخیامی است از غایت حیرت و ضلالت این بیت میباید گفت : در دایره ای کآمدن و رفتن ماست آنرا نه بدایت نه نهایت پیداست کس می نزند دمی درین عالم راست کاین آمدن از کجا و رفتن بکجاست . و ایضاً: دارنده چو ترکیب طبایع آراست باز از چه قبل فکند اندر کم و کاست گر زشت آمد پس این صور عیب کراست ور نیک آمد خرابی از بهر چراست . بعد از مرصاد العباد قدیمترین کتابی که ترجمه ٔ حالی از عمرخیامی منعقد ساخته است کتاب نزهةالارواح و روضةالافراح فی تواریخ حکماءالمتقدمین والمتأخرین شمس الدین محمدبن محمود الشهر زوری است که مابین سنوات ۵۸۶ هَ . ق . و ۶۱۱ هَ . ق . تألیف شده است و دو روایت از کتاب او موجود است یکی به زبان پارسی . بعد از شهرزوری برحسب ترتیب زمانی ابن الاثیر در کتاب کامل التواریخ که در سنه ٔ ۶۲۸ هَ . ق . تألیف شده در ذیل حوادث سنه ٔ ۴۲۷ هَ. ق . گوید: و فیها جمع نظام الملک و السلطان ملکشاه جماعة من اعیان المنجمین و جعلوا النیروز اول نقطه من الحمل و کان النیروز قبل ذلک عند حلول الشمس نصف الحوت و صار ما فعل السلطان مبدء التقاویم … واجتمع جماعة من اعیان المنجمین فی عمله منهم عمربن ابراهیم الخیامی و ابوالمظفر الاسفزاری و میمون بن النجیب الواسطی و غیرهم و خرج علیه من الاموال شی ٔ عظیم و… الی ان مات السلطان سنة خمس و ثمانین و اربعمائه فبطل بعد موته . بعد از او قاضی اکرم جمال الدین ابوالحسن علی بن یوسف القفطی در کتاب تاریخ الحکماء که ظاهراً بین سنه ٔ ۶۲۴ – ۶۴۶ هَ . ق . تألیف شده است درباره ٔ عمرالخیامی امام خراسان شرحی نوشته است . ۞ پس از او زکریابن محمدبن محمود القزوینی در کتاب آثارالبلاد و اخبارالعباد که در سنه ٔ ۶۷۴ هَ . ق . تألیف نموده است در ذیل نیسابور از خیام سخن رانده است . ۞ بعد از آثارالبلاد قدیمترین کتابی که ذکری از عمرخیامی می نماید جامعالتواریخ رشیدالدین فضل اﷲ وزیر است که در سنه ٔ ۷۱۸ هَ . ق . مقتول گردید. رشیدالدین از یکی از کتب اسماعیلیه موسوم به «سرگذشت سیدنا» یعنی حسن صباح حکایت معروف رفاقت نظام الملک طوسی و عمرخیامی و حسن صباح را در کودکی در مکتب نیشابور و تعهد نمودن با یکدیگر که هر یک از ایشان بدرجه عالی رسد که از دیگران مساعدت نماید الخ … نقل میکند و کتاب مذکور از جمله کتب اسماعیلیه است که در کتابخانه ٔ قلعه ٔ الموت بود وهلاکو علاالدین عطاملک جوینی صاحب تاریخ جهانگشای را مأمور نمود که کتابخانه ٔ ایشان را تجسس و تصفح نموده هر کتابی را که مفید داند نگاه داشته باقی را بسوزاند عطاملک نیز حسب الامر رفتار نموده غالب آن کتب رابسوخت و فصل بسیار نفیس مفیدی که در جلد سوم جهانگشای از تاریخ اسماعیلیه مندرج است منقول از همان کتب قلعه ٔ الموت است و عجب آنست که عطاملک خود بدین حکایت هیچ اشارتی نمی نماید باری حکایت مزبور یعنی داستان رفاقت عمرخیامی و حسن صباح و نظام الملک در اوان طفولیت معروف و مشهور است و در غالب کتب تاریخ از قبیل جامعالتواریخ و تاریخ گزیده و روضةالصفا و حبیب السیرو تذکرة دولتشاه و کتاب مجعول «وصایای نظام الملک » وهمچنین در مقدمه ٔ هر طبعی از رباعیات عمرخیامی بفارسی و انگلیسی و غیرهما مسطور است و حاجت بتکرار آن در این موضع نیست ولی باید این نکته را ناگفته نگذاریم که بعقیده ٔ غالب مستشرقین اروپا این حکایت اصلی ندارد بلکه مجعول و افسانه است زیرا که تولد نظام الملک در سنه ٔ ۴۰۸ هَ . ق . است و تولد عمرخیامی و حسن صباح اگرچه معلوم نیست ولی وفات عمرخیامی علی المشهور درسنه ٔ ۵۱۷ هَ . ق . و وفات حسن صباح در سنه ٔ ۵۱۸ هَ .ق . است و اگر عمر خیام و حسن صباح همسن یا متقارب السن با نظام الملک بودند چنانکه مقتضای این حکایت است بایستی هر یک از حسن صباح و عمرخیام بیشتر از صد سال عمر کرده باشند و این اگر چه عادة محال نیست ولی مستبعد است باز اگر فقط یکی ازین دو نفر یعنی حسن صباح و عمرخیام موضوع این حکایت و صاحب عمر صد و بیست ساله می بود چندان استبعادی نداشت ولی حکایتی مستلزم این باشد که دو شخص معروف تاریخی که هیچ دلیلی از خارج بر بلوغ ایشان بعمر فوق العاده نداریم هر دو معاً قریب صد و بیست سال عمرکرده باشند بعید الوقوع و ضعیف الاحتمال است و اﷲاعلم بالصواب . بعد از جامعالتواریخ برحسب ترتیب زمانی در کتاب فردوس التواریخ تألیف مولانا خمروابرقوهی در سنه ٔ ۸۰۸ هَ . ق . فصلی در ترجمه ٔحال عمرخیامی منعقد است و عین عبارت آن این است : خیامی و هو عمر بن ابراهیم خیامی در اکثر علوم خاصه درعلم نجوم سرآمد زمان خود بود رسائل جهانگیر و اشعاربی نظیر دارد من اشعاره : هر ذره که در روی زمینی بوده ست خورشید رخی زهره جبینی بوده ست گرد از رخ نازنین به آرام فشان کان هم رخ و زلف نازنینی بوده ست . حکایت – ابوالحسن البیهقی گوید من بمجلس امام عمر در آمدم در سنه ٔخمس و خمسمأته پس از من معنی بیتی از حماسه پرسید و آن این است : ولایرعون اکناف الهوینا اذا حلوا ولاارض الهدون . گفتم هوینا تصغیر است ۞ که اسم مکبر ندارد همچنانک تریا و حمیا و شاعراشارت کرده است بعز آن ۞ طایفه و منع طرفی که دارند یعنی در مکانی که حلول ۞ نمایند یا موردش بستانید ۞ و در معالی ایشان تقصیری واقع نشود بلکه همت ایشان بسوی معالی امور باشد معاصر او پادشاه سلطان ملکشاه سلجوقی خلیفه … وفات خیامی – امام محمد بغداد داماد عمرالخیامی ۞ می گوید مطالعه ٔ کتاب الهی از کتاب الشفاء می کرد چون بفصل واحد و کثیر رسید چیزی در میان اوراق مطالعه نهاد و مرا گفت جماعت را بخوان تا وصیت کنم چون اصحاب جمع شدند بشرایط قیام نمود و بنماز مشغول شد و از غیر اعراض کرد نماز خفتن بگذارد و روی بر خاک نهاد و گفت اللهم انی عرفتک علی مبلغ المکانی فاغفرلی فان معرفتی ایاک وسیلتی الیک و جان بحق سپرد و گویند آخر سخنان نظم او این بود: سیر آمدم ای خدای از هستی خویش از تنگ دلی و از تهی دستی خویش از نیست چو هست میکنی بیرون آر زین نیستیم بحرمت هستی خویش . آخرین مأخذی که پرفسور ژکوفسکی ۞ روسی در شرح حال خیامی بدست می دهد تاریخ الفی است و آن مشتمل است بر کلیه ٔ وقایع تاریخی اسلام از اول هجرت تا سنه ٔ ۱۰۰۰ هَ . ق . و همین است وجه تسمیه ٔ آن بتاریخ الفی و کتاب مذکور را احمدبن نصراﷲ تتوی هندی بنام اکبرشاه هندی معروف تألیف نموده است و عین عبارت کتاب مذکور در باب خیامی این است : حکیم عمرخیام ، وی از پیشوایان حکماء خراسان است او را در حکمت قریب بمرتبه ابوعلی میدانند از تاریخ فاضل محمد شهرزوری معلوم میشود که مولد وی در نیشابور بوده و آباء وی نیز نیشابوری بوده اند بعضی او را از قریه شمشاد تابع بلخ دانسته اند و بعضی مولدش را در قریه بسنگ من توابع استرآباد، الحاصل توطن اکثر اوقات در نیشابور داشته حکیم مزبور بواسطه بخل و ضنت در نشر علوم در تصنیف چندان اثری ظاهر نکرد و آنچه از وی شهرت دارد رساله ای است مسمی بمیزان الحکم در بیان یافتن قیمت چیزهای مرصع بدون کندن جواهر از آن و دیگر رساله ای مسمی بل و ازم الامکنه غرض از آن رساله دریافتن فصول اربعه است و علت اختلاف هوای بلاد و اقالیم . وفات عمرخیام را غالب مصنفین اروپا در سنه ٔ ۵۱۷ هَ .ق . دانسته اند و بروکلمن در تاریخ علوم عرب در سنه ٔ ۵۱۵ هَ . ق . ذکر می کند ولی سند موثقی برای هیچ یک از این دو تاریخ بدست نیست در هر صورت از چهارمقاله واضح میشود که وفات او مابین سنه ٔ ۵۰۸ تا ۵۳۰ هَ . ق . بوده است زیرا که در سنه ٔ ۵۰۸ هَ . ق . در حیات بوده است و در سنه ٔ ۵۳۰ هَ . ق . که نظامی عروضی قبر او را در نیشابور زیارت کرده چندین سال ازوفات او گذشته بود. آنچه از مصنفات عمرخیامی باقی است یا آنکه مورخان ذکر کرده اند بدین شرح است : ۱ – رساله ای در جبر و مقابله که مسیو وپکه ۞ متن عربی آنرا با ترجمه ٔ فرانسوی آن در سنه ٔ ۱۸۵۱ م . در پاریس بطبع رسانیده است . ۲ – رساله فی شرح ما اشکل من مصادرات کتاب اقلیدس که در کتابخانه ٔ لیدن در هلاند محفوظ است . ۳ – زیج ملکشاهی که خیام یکی از مؤلفان آن بوده است . ۴ – مختصری در طبیعیات . ۵ – رساله ای در وجود که بزبان پارسی است و آنرا بنام فخرالملک بن مؤید تألیف نموده است و این رساله در موزه ٔ بریطانیه در لندن موجود است و عنوانش در نسخه ٔ مذکور چنین است «رسالة بالعجمیه لعمربن الخیام [ کذا ] فی کلیات الوجود». ۶ – رساله در کون و تکلیف . این سه رساله اخیر را شهرزوری به او نسبت داده است . ۷ – رسالة فی الاحتیال معرفة مقداری الذهب والفضة فی جسم مرکب منهما که در کتابخانه ٔ گوته در آلمان محفوظاست . ۸ – رسالة مسمی به لوازم الامکنه در فصول و علت اختلاف هوای بلاد و اقالیم این دو رساله ٔ اخیر را تاریخ الفی بدو نسبت داده است . ۹- رباعیات عمرخیامی : رباعیات عمرخیامی علاوه بر آنکه به کرات و مرات در ایران و هند بطبع رسیده است و به بسیاری از زبانهای اروپایی از لاتین و فرانسه و انگلیسی و آلمانی و دانمارکی و روسی و غیر آن ترجمه شده است و شهرت خیامی را در اروپا و مخصوصاً در انگلستان و آمریکا بمراتب بیشتر از شهرت او در وطن خود یعنی ایران نموده است ۞ و علت عمده ٔ این اشتهار فوق العاده آن است که یکی از مشاهیر و اعاظم شعراء انگلیس موسوم به ادوارد فیتزجرالد ۞ رباعیات عمرخیامی را به اشعار انگلیسی در نهایت سلامت و عذوبت ترجمه کرده است که در فصاحت لفظ و بلاغت معنی تقریباً معادل اصل فارسی آن است این ترجمه در سنه ٔ ۱۸۵۹ م . در لندن منتشر شد و چنان مطبوع طباع خواص گردید و چندان قبولیت عامه بهم رسانید که پس از آن چندین مرتبه کرةً بعد اخری و مرة بعد اولی در انگلستان و آمریکا طبع شد و نسخ آن بزودی تمام گردید. جمعی کثیر از ادباء و فضلاء نیز بترجمه ٔ رباعیات او پرداختندو بسیاری دیگر بتقلید و سبک رباعیات خیامی رباعیات ساختند و طبع نمودند به اندازه ای که می توان گفت از حیز احصاء بیرون است و اکنون در انگلستان و آمریکا «ادبیات عمری » خود یک طریقه و سبک مخصوصی از ادبیات و اشعار گردیده است و هرکس خواهد که از تفصیل ترجمه های رباعیات عمرخیامی به السنه ٔ مختلفه ٔ اروپا و مقایسه آنها با یکدیگر و شرح حال مترجمین و ترجمه ٔ حال عمرخیامی و شرح مشرب و مسلک او در فلسفه و غیر ذلک بتفصیل و اشباع تمام مطلع شود باید رجوع نماید به کتاب نفیس که مسترنثان هسکل دول در این موضوع تألیف نموده و در سنه ٔ ۱۸۹۸ م . در دو مجلد مصور در لندن بطبع رسانیده است ۞ . و بعد از انتشار ترجمه ٔ فیتز جرالد تاکنون اقبال عمومی مردم از عوام و خواص برباعیات عمرخیامی و طرز خیالات و مسلک و فلسفه ٔ او روز بروز در تزاید است تا اینکه در این اواخر انجمنی بنام عمرخیام در لندن منعقد گردید. انجمن عمرخیامی : در سنه ٔ ۱۸۹۲ م . در لندن انجمنی تأسیس شد بنام «عمرخیام کلوب » یعنی انجمن عمرخیام و مؤسسان آن از فضلاء و ادباء و بعضی ارباب جراید بودند در سنه ٔ ۱۸۹۳ م . انجمن مذکور بار سوم در تشریفات شایان اهمیت دو عدد بوته ٔ گل سرخ بر سر قبر فیتز جرالد مترجم رباعیات عمرخیامی نشانیده و سرلوحه ای که حاوی کتیبه ٔ ذیل بود در آنجا نصب کردند: این بوته ٔ گل سرخ که در باغ کیو ۞ پرورده شده و تخم آنرا سیمپسن از سر مقبره عمرخیامی در نیشابور آورده است و بدست چندین تن از هواخواهان ادوارد فیتزجرالد از جانب انجمن عمرخیام غرس شد. در هفتم اکتبر ۱۸۹۳ م . اشعار بسیار که اعضاء انجمن مذکور بمناسبت مقام انشاء نموده بودند درین موقع خوانده شد و همچنین ترجمه ٔ بسیاری از رباعیات خیامی بزبان انگلیسی قرائت گردید از جمله این رباعی : هفتاد و دو ملتند در دین کم و بیش از ملتها عشق تو دارم در کیش چه کفر و چه اسلام چه طاعت چه گناه مقصود تویی بهانه بردار از پیش . و دیگر: هین صبح دمید و دامن شب شد چاک برخیز و صبوح کن چرایی غمناک می نوش دلا که صبح بسیار دمد او روی بما کرده و ما روی بخاک . و دیگر: سنت بکن و فریضه ٔ حق بگذار و آن لقمه که داری ز کسان باز مدار غیبت مکن و مجوی کس را آزار در عهده ٔ آن جهان منم باده بیار. و دیگر: ای دل تو به اسرار معما نرسی در نکته ٔ زیرکان دانا نرسی اینجا بمی و جام بهشتی میساز کانجا که بهشت است رسی یا نرسی . اما بوته ٔ گل سرخ مذکور که بر سر قبرفیتز جرالد غرس نمودند آنرا مستر سیمپسن ۞ که بسمت وقایعنگاری مخصوص از جانب جریده ٔ «ایلوستریتد لندن نیوز» ۞ در مصاحبت کمیسیون سرحدی افغان در تحت ریاست «سرپترلمسدن » ۞ بصفحات شرقی ایران فرستاده شده بود از نیشابور از سر مقبره عمرخیامی به انگلستان فرستاد. (از حواشی چهارمقاله عروضی بقلم علامه ٔ قزوینی اختصاراً). ۞ در سالهای اخیر در آرامگاه حکیم عالیقدر بکوشش انجمن آثار ملی بنائی زیبا و باغی دلگشا ساخته شده است . ۞
| |
|
Admin Admin
Posts : 576 Join date : 2012-02-25
| Subject: Re: خيام Sat Mar 03, 2012 7:00 pm | |
| عمر خیام . [ ع ُ م َ رِ خ َی ْ یا ](اِخ ) ابن ابراهیم خیامی نیشابوری ، مکنی به ابوالفتح یا ابوحفص و ملقب به حجةالحق و مشهور به عمر خیام .حکیم ، ریاضی دان و شاعر بزرگ ایران در قرن پنجم و ششم هجری . سال ولادت و ابتدای زندگی او بدرستی معلوم نیست ، ولی وفاتش را غالباً بسال ۵۱۷ هَ .ق . صحیح دانسته اند. عمر خیام از مشاهیر حکما، منجمان ، اطباء، ریاضی دانان و شاعران بود. معاصران او وی را در حکمت تالی بوعلی سینا شمرده اند و در احکام نجوم قول او را مسلم میداشتند و در کارهای بزرگ علمی ، از قبیل ترتیب رصد، اصلاح تقویم و نظایر آنها بدو رجوع میکردند. او راسفرهایی به سمرقند، بلخ ، هرات ، اصفهان و حجاز بوده است . و گویند که وی مردی تندخوی بود و بسبب بیان حقایق و اظهار حیرت و سرگشتگی در حقیقت احوال وجود و تردید در معاد و آخرت و ترغیب به استفاده از لذائذ موجود و حال ، و امثال این مسائل که همه خارج از حدود ذوق و درک عامه ٔ مردم است ، مورد کینه و شماتت علمای دینی بود. همچنین او را به بخل و ضَنَّت در امر تعلیم وتألیف و پیروی از فلسفه ٔ مادی و لامذهبی نسبت داده اند؛ اما در عین حال برخی از محققان معتقدند که خیام به اصول تصوف علاقه داشت ، و تأثیر عقاید و افکار متصوفه در آثار او مشهود است . خیام را تألیفاتی است که از جمله ٔ آنهاست : ۱- ترجمه ٔ خطبةالغراء ابن سینا. ۲- رساله ای کوتاه در یک مسأله ٔ جبری بوسیله ٔ قطوع مخروطی . ۳- رساله ٔ جبر و مقابله که مهمترین کتاب ریاضی خیام است . ۴- رسالة فی الاحتیال لمعرفة مقداری الذهب و الفضة فی جسم مرکب منهما. ۵- رسالة فی شرح ما اشکل من مصادرات کتاب اقلیدس . ۶- رساله ٔ وجودیة یا رساله در کلیات وجود. ۷- لوازم الامکنة، درباره ٔ فصول و علت اختلاف هوای بلاد و اقالیم . ۸- نوروزنامه ، در بیان اسباب پیدایش جشن نوروز. بسیاری از رسالات وی در مسکوچاپ شده است . خیام را رباعیات بسیار مشهوری نیز هست که به غالب زبانهای زنده ٔ دنیا ترجمه و درباره ٔ آنها تحقیق و تتبع شده است . این رباعیات بسیار ساده و بی آرایش و دور از تصنع و تکلف است . و خیام آنها را غالباً به دنبال تفکرات فلسفی خود سروده و قصد او از ساختن آنها شاعری و به سلک شعرا درآمدن نبوده است و بهمین سبب وی در عهد خود شهرتی در شاعری نداشته و به نام حکیم و فیلسوف شناخته میشده است . چنانکه بعقیده ٔبسیاری از محققان ، غالب رباعیاتی که فعلاً به او نسبت میدهند از وی نیست و اغلب آنها رباعیاتی است که پس از خیام به سبک او سروده اند و به نام وی شهرت یافته است . برای اطلاع بیشتر از احوال خیام رجوع به مآخذ ذیل شود: تاریخ ادبیات در ایران ، تألیف ذبیح اﷲ صفا ج ۲، معجم المؤلفین ج ۷ ص ۲۶۹، الاعلام زرکلی چ ۲ ج ۵ ص ۱۹۴، تتمه ٔ صوان الحکمة ص ۱۱۲، تاریخ الحکماء شهرزوری ، چهارمقاله چ لیدن ص ۶۲، تذکرة الشعراء دولتشاه سمرقندی ص ۸۸، مقدمه ٔ رباعیات خیام تألیف سعید نفیسی ، مقدمه ٔ رباعیات خیام تألیف ذکاءالملک فروغی ، مقاله ٔ عباس اقبال آشتیانی در مجله ٔ شرق ص ۴۶۶ بعنوان «راجع به احوال حکیم عمر خیام نیشابوری » و نیز رجوع به یادداشتهای آقای دشتی درباره ٔ خیام شود. از اوست : افسوس که ما بیهده فرسوده شدیم وز داس سپهر سرنگون سوده شدیم دردا و ندامتا که تا چشم زدیم نابوده به کام خویش نابوده شدیم . برخیز و مخور غم جهان گذران خوش باش و دمی به شادمانی گذران در طبع جهان اگر وفایی بودی نوبت به تو خود نیامدی از دگران . خیام . [ خ َی ْ یا ] (اِخ ) شهرت و لقب و تخلص ابوالفتح و بقولی ابوحفص غیاث الدین عمربن ابراهیم نیشابوری است و او را خیامی نیز می نامند [ متوفی بین ۵۱۵ - ۵۱۷ هَ . ق . ] . او حکیم وریاضی دان و شاعر معروف ایران در قرن پنجم و ششم هَ . ق . است . سبب شهرت او به خیام درست معلوم نیست و احتمال داده اند که پدرش خیمه دوز بوده است . تفصیل زندگی او نیز با روایات افسانه آمیز مخلوط گشته است . بموجب این روایات ، او در کودکی با خواجه نظام الملک و حسن صباح همشاگرد بوده است و این خبر بسیار مستبعد است ؛ همچنین وی را در امر تهیه ٔ زیج ملکشاهی (۴۶۷ هَ . ق .) در شمار سایر دانشمندان ذکر کرده اند که خالی از اشکال نیست . قدیمترین مآخذی که ذکر او در آنها آمده است غیر از یک نامه ٔ منسوب به سنائی غزنوی کتاب میزان الحکمه ٔ عبدالرحمن خازنی و چهارمقاله ٔ نظامی عروضی و تتمه ٔ صوان الحکمه ٔ ابوالحسن بیهقی است . خیام بنابر مشهور در عراق و خراسان سفر کرد و غالباً بتدریس حکمت و مطالعه در علوم ریاضی اشتغال داشت . از جمله آثاروی رساله ای در جبر و مقابله و رساله ای فی شرح ما اشکل من مصادرات اقلیدس و همچنین مختصری در طبیعیات و رساله ای در وجود و رساله ای در کون و تکلیف است ؛ در تذکره ها چند رساله ٔ دیگر به او نسبت داده اند و از آنجمله است نوروزنامه که در صحت انتساب آن بدو تردید کرده اند و غیر از اینها چند شعر عربی و تعدادی رباعی فارسی است . در هر صورت هرچند شهرت بخل او در تعلیم ظاهراً اساسی ندارد اما محقق است که وی پرگویی را دوست نمیداشته چه نه بتألیف کتابهای مفصل پرداخته و نه شاگردان معروفی دارد. حتی رباعیهای بدیع و لطیف فارسی و مشهور خود را زیاد نگفته و احتمال دارد که بسبب اشتغال به علم و حکمت تا حدی شاعری را دون شأن خود میدانسته است مضافاً به اینکه در قدیم نیز شهرت او بشاعری نبوده است . چنانکه معاصر وی نظامی عروضی سمرقندی با آنکه به وی ارادتی داشته است و از او با احترام و تقدم در علم نجوم نام می برد، از شاعری او سخنی نمیگوید، در حالی که اگر خیام را رباعی مشهور بود و یا به شاعری شهرت داشت ، قاعدةً باید نظامی این دقیقه را فرونگذارد. باری در باب رباعیات منسوب به خیام و اینکه چه مقدار از این رباعیات از او است و چه مقداربنام اوست بین محققان قرن حاضر اختلاف است تا آنجا که تنی چند انتساب این رباعیات را به حکیم عمرخیام منکر شده اند! و خیام ریاضی دان و خیام شاعر را دو تن پنداشته اند اما برخلاف این تصور، از قدیمترین مآخذ که در آنها از رباعیات خیام ذکری رفته است تاریخ الحکماء شهرزوری و مرصادالعباد نجم الدین رازی است و پس از آن جهانگشای جوینی و تاریخ گزیده و مونس الاحرار را می توان ذکر کرد اگر چه در کتب قدیمتر هم اشارات بشعر فارسی او هست . از رباعیات خیام که آن همه باعث شهرت اوشده تاکنون نسخه ٔ جامع و کامل موثقی در دست نیست و بسیاری از آنچه بدو منسوب می باشد مجهول و منحول است و به این جهت در تعداد واقعی رباعیات او جای بحث است و از قرن نهم و دهم هجری قمری تعداد این رباعیات درنسخ مختلف روبفزونی نهاده است و بجهات مختلف هر رباعی مجهول القائلی را که مضمونش با بعضی سخنان خیام مناسبت داشته به او نسبت داده اند چندانکه تعداد رباعیات منسوب به او که در مجموع مآخذ نسبةً قدیم به سیصدرباعی نمی رسد رفته رفته از هزار نیز تجاوز می کند. شهرت فوق العاده ٔ رباعیات خیام در ادوار اخیر چه در ایران و چه در جهان تا حدی زیاد مدیون ترجمه ٔ معروف انگلیسی ادوارد فیتز جرالد است که قبول و رواج آن خیام را در اروپا بعنوان یکی از گویندگان بزرگ عالم مشهور کرده است و به این منتهی شده که رباعیات او به زبانهای مختلف منجمله فرانسوی و انگلیسی و آلمانی و ایتالیایی و روسی و عربی و ترکی و ارمنی و آنهم غالباً و مکرر ترجمه شود و متن آن نیز در ایران و غیره همراه با ترجمه یا بدون آن مکرر چاپ گردد و از جمله ٔ این چاپها می توان چاپ ژکوفسکی و چاپ آربری را نام برد. مضمون عمده ٔ غالب رباعیات او شک و حیرت وتوجه بمرگ و فنا و تذکار ضرورت اغتنام عمر است و ازبعضی جهات افکار او با افکار ابوالعلاء معری شاعر عرب شباهت دارد و این موارد شباهت نیز قابل توجه است . رجوع به خیامی شود. | |
|